( اطلاعات جادویی ) information magick
The web for information این وب برای آشنایی دوستان در جهت کسب اطلاعات متافیزیکی و جادویی می باشد. metaphysical and magical is familiar friends.

 

 

دو شنبه 10 شهريور 1393برچسب:نقشه هخامنشی, :: 15:53 :: نويسنده : آتش

۱٫ سر آغاز

سرچشمه های    را باید در نوع دنیایی که این حرکت نخستین بار در آن ظهور کرد؛ جستجو نمود.

۱-۱٫ زمینه های قبلی

ظهور   را باید در قرن ششم قبل از میلاد در هندوستان، درست همزمان با نوشتن اوپانیشادها است. هر دو  جینی و بودایی رایحۀ  باستانی  را داشتند، امّا محتوای آنها کاملاً متفاوت بود.

 بودایی و جینی در سرزمینی بیرون از دشتهای دامنۀ رودخانه گنگ، در شمال غربی متولد شده بودند. ماهاویرا و  ، هر دو از طبقۀ کاست کشاتریا (جنگ آوران) بودند.

جستجو به دنبال کشف حقیقت زندگی به سبک  بودایی وجینی نیز  در میان آوارگان در جنگل و مرتاضان و ریاضت پیشگانی که در جنگلها یا استراحتگاههایی که توسط افراد ثروتمند تدارک دیده می شد سکونت داشتند،یا در نقطه ای از جاده و یا در گوشه ای از بازار که فرصت دیدار و گفتگو برای این قبیل افراد دست می داد، صورت گرفته است.

۱-۲٫ بنیانگذار

زندگی اولیه- با وجود اینکه در مورد نیت گواتما(گواتاما) ، در مورد بنیانگذاری یک دین جدید تردید وجود دارد، وی به عنوان پایه گذار  شناخته می شود.

گواتما که همچنین به نامهای ساکیامونی و شاهزادۀ سیذارتا(سیدهارتا) نیز شناخته می شود،در حدود سال ۴۸۳ق.م. در حالی که به صورت رهبر یک جمع روبه رشداز طرفداران مخلص و سرسپردۀ خویش در آمده بود، جهان را وداع گفت . پدر وی سودهودانا ، درست شبیه به حکومت ماهاراجه های هندی در استانهای هند در قرون اخیر ، بر سرزمین کوچکی که امروزه نپال خوانده می شود، حکم می راند.

حصول تنویر- گواتما، به رغم همۀ کوششهایی که پدرش برای راضی و خوشحال نگاه داشتن او به عمل می آورد، یک روز در سن ۲۹ سالگی تصمیم گرفت که خانه و کاشانۀ خود را رها کرده و زندگی مرتاضانه و دوره گردی پیشه کند.

احادیث بودایی می گویند که گواتما شش سال تمام ، از انواع و اقسام آموزگاران دینی عصر خود تبعیت می کرد؛ امّا سر انجام راه زهد و ریاضتی افراطی را در پیش گرفت، به نحوی تقریباً تا مرحلۀ مرگ پیش رفت. سپس به یک زندگی تا حدودی ملایمتر بازگشت کرد که به هر حال، هنوز شامل خودداری از لذات جسمانی و در عوض ، تمرکزروی  و مراقبۀ  شدید بود. به این ترتیب، وی به مرحله یا مقام روشنایی یا بودهی دست یافت، در حالی که زیر یک درخت بودهی- درخت انجیر مقدسی که شاخه ها و ریشه های زیاد و گسترده ای داشت- نشسته بود. کلماتی که خود وی در رابطه با این تجربه و شهود تنویر و راه یابی بر زبان آورده، در یکی از قدیمی ترین نسخ متون بودایی به شرح زیر، دیده می شوند:

من اینگونه فکر و ادراک می کردم که فکر و ذهنم از آساوای(فساد) هوای                                            جسمانی ، یا آساوای میل به زندگانی، یا آساوای جهل و غفلت آزاد شده بود و در                                     این من آزاد و رها شده، دانش و معرفتی نسبت به این آزادی و رهایی به وجود                                     آمد. من به تحقیق فهمیدم که تجدید تولد من از بین رفته و زندگی دینی من به                                          سرانجامی که باید برسد، رسیده است. چیزی(برای من) ورای این جهان وجود                                       نخواهد داشت… جهل وغفلت کنار زده شده و معرفت سربرآورده است. تاریکی                                    کنار رفته و نورو روشنایی به جای آن نشسته است.

سپس بودا پنج تن از معلمان فکری پیشیت خود را در پارک گوزن در سارنات، نزدیکی واراناسی جدید(بنارس) پیدا کرد و اولین خطبه یا موعظۀ خویش را برای ایشان ایراد نمود. همین افراد، اولین گروه از پیروان وی را تشکیل دادند.

موعظۀ پارک گوزن ، عمدتاً بیان و توصیف چهار حقیقت با شکوه است که تا کنون یا مرکز دهارما یا تعلیم بودایی است. این چهار حقیقت ، به صورت خیلی ساده به قرار زیر است:

۱٫ همه چیز،درد ورنج و عذاب است.

۲٫ درد ورنج حاصل امیال و آرزوهاست.

۳٫ قطع میل و آرزو به معنای قطع رنج و عذاب است.

۴٫ این کار نیز تنها از طریق راه هشتگانه اصیل وبا شکوه امکان پذیر است که عبارت است از: افکار صحیح، امیال صحیح، کلام صحیح ، عمل صحیح، زندگی صحیح، کوشش صحیح، توجه                 صحیح و سرانجام تمرکز صحیح.

به نظر می رسد عمده ترین روشی که در تعالیم بودا به کار می رفته ، روش محاوره و گفتگو بوده است؛ هر چند خطابه ها و سخنان موعظه آمیزی نیز از وی ثبت شده، که معمولاً با بحثی در مورد فضایل اخلاقی آغاز شده و سپس به اموری عمیق تر می پردازند. روزهای آخر زندگی و مرگ بودا، در متنی کوتنه، تحت عنوان کتاب نا خوشی عظیم شرح داده شده است.

وی چهار مرحله از خود بی خود شدن را طی کرده و سپس در گذشت.

پس از بحث و گفتگوی فراوان در بین پیروان او، سرانجام آثار برجای مانده از زندگی او نیز از میان رفت و تنها احترام و تکریم بودا بود که باقی ماند.

ناجی یا نجات بخش به سختی می تواند تصویر گر چهرۀ شخصیتی باشد که خود به مردم تعلیم می داد که خودشان چراغ راه خویش باشند. از طرف دیگر، زندگی وی نمونه ای خوب والگویی مناسب برای همۀ کسانی است که سعی در آزادی و رهایی خوشتن خویش دارند. مسلماً وی در وجود کسانی که به سراغ او می روند، عکس العمل شایسته و صمیمانه ای را برمی انگیزد؛به علاوه اینکه اصول تعالیم و نظام راهبان بودایی نیز، برای پناه جستن افراد وجود دارد. این واقعیت که پیروان دین جینی و همچنین ادیان دیگر او را فریبکار و اغواکننده می خواندند، خود شاهدی از ناحیۀ غیر بوداییان است، براینکه قدرت جذب وی تا چه اندازه بود و چگونه وی، حتی پیروانی را از میان هواداران معلمان دینی دیگر، به سوی خود جذب می کرده است.

۲٫ متون  ، از صورت شفاهی تا مکتوب

در میان بوداییان اعتقادی اساسی وجود دارد مبنی بر اینکه هستۀ مرکزی تعالیم کتب بودایی، منعکس کنندۀ پیام اولیه و اصلی خود بودا است. دلایل و شواهد خوبی وجود دارندبر اینکه باور داشته باشیم راهبان پیرامون وی، آنچه او به شاگردان و مریدان خویش می گفت و سخنانی که با دیگران رد وبدل  کرده بود، از بر کرده و مکرراً بازگو می کردند.

متونی که به زبان پالی هستند، احتمالاً جزو اولین متنهایی بوده اند که به رشته تحریر در آمده اند. تاریخ کتابت آنها نیز حدود نیمه های قرن سوم پیش از میلاد است که یا همزمان با متون سانسکریت بوده، یا کمی قبل از آنهاست. زبان پالی از پراکریتها، یا گویشهای زبان سانسکریت است که در زمان ظهور  در آن مناطق رواج داشته است.

نسخۀ سانسکریت متون مقدس بودایی، از هر نظر دارای اهمیت و با نسخۀ پالی آنها برابر است. این متون، تنها بعضی از مطالب پالی را ندارند و در عوض شامل پاره ای اضافات هستند، که یقیناً افزوده های متأخرتر از دوران اولیه دین بودایی است.

۲-۱٫ ساختار و محتوای متون مقدس

این متون مقدس، وقتی سرانجام به صورت مکتوب درآمدند، روی برگهای پهن درختهای نخل منقوش گردیده و سپس در تعدادی سبد یا پیتاکا جمع آوری شدند. همانطور که این نوشته ها را دسته بندی و مرتب می کردند، سه گروه از نوشته ها به صورت متمایز پدید آمدند که به نام سه سبد یا تری پیتا کا  شناخته  می شوند: سبد نظم و انضباط (وینایا پیتاکا)، سبد خطابات (سوتا پیتاکا) ، و سبد مطالب بیشتر، یا تعالیم مخصوص (آبهیداما پیتاکا).

نظم و انضباطی که در سبد اول از این مجموعه به تصویر در آمده، همان نظم و رسومی است که باید سانگهه یا نظام راهبان بودایی مورد پیروی قرار دهند. این قسمت بیشتر روی پراتی موکشا (در زبان پالی، پاتی موکشا) متمرکز است، که به معنای آن چیزی است که قید و بند به وجود می آورد( واجبات) .

سبد خطابات و مواعظ ، بدون شک مهمترین و پرمعناترین بخش از متون مقدس بودایی، هم برای کل امت بودایی و هم برای اکثر پزوهندگان است که علاقه مند به مطالعه این دین هستند.

سبد مواعظ و خطبه ها به پنج قسمت تقسیم شده، که دو تای اول آن بر مبنای حجم مطالب گروهبندی شده اند: مواعظ و خطبه های طولانی و مواعظ و خطابات متوسط . قسمت سوم شامل گفتار مرتبط به هم بوده وبخش چهارم نیز مشتمل بر سخنانی است که دارای یک فهرست است.

قسمت نهایی در سبد مواعظ و خطبه ها، مجموعه ای از کارهای کوچک متفرقه است که احتمالاً از آن چهار قسمت مدون و منظم قبلی، برای خواننده عادی مأنوستر است.

قسمت تعالیم اضافی یا مخصوص، که آخرین بخش از مجموعۀ سه سبد بودایی را تشکیل می دهند (آبهیداما پیتاکا) به مراتب از بحث مقدماتی یا معرفی دین بودایی فراتر می رود. به عنوان نمونه، کتاب اول آن عبارت از تعیین و شماره بندی دهارماها است و فهرست مبسوطی از عناصر و جریانات ذهنی است که بعضاً اخلاقیات روانشناسانه خوانده می شود. کتاب دوم تجزیه و تحلیلی بر کتاب اول است و کتاب سوم نیز، بحث را بر مرتبط ساختن این عناصر با سایر گروهها و مباحث دیگر ادامه می دهند.

۳٫ نظریۀ اولیّۀ بودایی

هنگامی که از خود می پرسیم تعالیم اولیه بودایی خود آنها بوده اند، پاره ای اصول نظری خاص نمایان می شوند. قبل از هر چیز و در ابتدا، با خود خصوصیت حیات و زندگی برخورد می کنیم؛ ماهیت وجود داشتن و بودن . پس از آن، حقایق اصلی چهارگانه ( چهار حقیقت با شکوه) و راه هشتگانه اصیل و پر شکوه وجود دارند که شامل اموری هستند که فرد باید در خلال زندگی- با همۀ مسائل و مشکلات آن- انجام دهد. هدف رسیدن به نیروانا و اینکه معنای آن در مورد افراد انسان چیست نیز، یکی دیگر از مسائل نظری برای پژوهشگران مکتب بودایی است.

اجزای متشکله هستی یا وقعیات حیاتبه این گونه اند. این امر نباید تعجب کسی را بر انگیزد که بشنود حیات در وهلۀ اول، ناپایدار، گذران، فانی و در حال تغییر و تبدیل است.

خصلت دوم وجود و هستی بشری این است که زندگی چیزی جز درد و رنج و بدبختی نیست . بالاخره آنچه برای بسیاری از مردم سخت و گیج کننده است، سومین جزء یا خصوصیت هستی است؛ اینکه هیچ خود یا نفس ای وجود ندارد.

متفکرین بودایی و هندویی بر سر این سؤال که آیا بودا وجود آتمان را انکار کرده است یا خیر، سالها مجادله کرده اند. آیا در پس خودداری او از بحث در این باره، اعتقاد وی به یک هستی مطلق – اعم از شخصی یا غیر شخصی- وجود دارد؟ یا اینکه شواهد و دلایل موجود مؤید عدم اعتقاد وی به این مطلب ، یا رد و انکار آن است؟ اگر انسان نظر وی در مورد گذران بودن حیات، ماهیت درد آور داشتن آن و نیز این اعتقاد را که باور داشتن به هر چیز ثابت و باقی، در نهایت به وابستگی به آن چیز و در نتیجه درد و رنجی مستمر می انجامد، بپذیرد، درآن صورت مشکل  می توان گفت که بودا به وجود آتمان اعتقاد داشته است.

تمسّک و ارجاع بودا به سه حقیقت از چهر حقیقت با شکوه، نشانۀ امتناع او از درگیر شدن درنظریه پردازی های هندویی و بازگشت به جریان اصلی  تفکرات خویش است که توجه و تأکید اصلی آن، بر اساس و ماهیت مسئلۀ درد و رنج انسانی، نحوۀ مقابله با آن و راه رهایی ازآن است.

۳-۱٫ چهار حقیقت برجسته و راه هشتگانۀ اصیل

در بحث از حیات بودا ، قبلاً به چهار حقیقت اصیل و با شکوه دین بودایی نیز اشاره کردیم. درآنجا دیدیم که درد و رنج افراد انسانی که دومین جزء از اجزای متشکّلۀ هستی و وجود آدمی است، به موازات اولین حقیقت اصیل حیات آدمی نیز هست؛ به این مضمون که حیات انسانی سراسر درد و رنج و بدبختی است.

حقیقت دوم از حقایق اصیل چهارگانه ، میگوید که برای این درد و رنج علتی وجود دارد: بدبختی انسانها ریشه در میل، آرزو، اشتیاق و وابستگی دارد.

سومین حقیقت از چهار حقیقت اصیل، امید را درنگاه  بودایی نشان می دهد.

امّا چگونه کسی می تواند میل و اشتیاق را در وجود خود خشک کند؟ چهارمین حقیقت برجسته و اصیل دین بودایی دعوت مردم به تبعیت از راه هشتگانۀ اصیل است که دو مرحلۀ نخست آن، یکی اعتقادات یا دیدگاههای صحیح و دیگری نیات و آرزوهای صحیح است.

مراحل سوم، چهارم و پنجم – سخن صحیح، عمل صحیح و زندگی صحیح- بخش میانی را تشکیل می دهند و در مورد همۀ افراد قابل پیاده سازی هستند.

سه مرحلۀ نهایی- کوشش صحیح، تفکر صحیح و تمرکز صحیح- از طریق تفکر و مراقبه و جذبه های متعالی، افراد را به سطوحی فراتر از وظایف و روابط مرسوم در جامعه هدایت می کنند.

۳-۲٫  و خلقت و ایجاد  وابسته

فهم و درک بوداییان از نظریۀ  و نیز خلقت و ایجاد وابسته، کمکی در شرح و بیان حقایق دوم و سوم از مجموع چهار حقیقت بر جسته و نیز مسئلۀ اساسی و اصلی دین بودایی است. آن مسئله این است که اگر در واقع، خود یا من پایداری وجود نداردکه دروجودهای بعدی فرد ظاهر شود، چگونه است که پیروان دین هندویی و دیگران از تناسخ یا تولددوبارۀ روح در بدنی دیگر صحبت به میان می آورند؟ اگر خود پابرجایی وجود ندارد که حاصل و تبعات اعمال آدمی در این حیات فعلی را به حیات بعدی او منتقل کند، دیگر تولد دوباره به چه معناست؟

قدم اول در مواجهه با این مسئله این است که آن را از این فکر که هویت پایداری وجود دارد که به وسیلۀ دو فرد- یا جریانی از افراد معین- در طول چند دوره مورد مشارکت قرار می گیرد، جداسازیم. مفهوم تناسخ روح نزد بوداییان، مانند یک بار اضافی است. پنج اسکاندها یا ویژگی اصلی هر فرد، در زمان تولد وی فراهم آمده و به هنگام مرگ او پراکنده می شوند؛ در نتیجه، هیچ خود یا نفس پابرجایی برای انتقال به یک هستی و وجود آتی بر جای نمی ماند؛ امّا کارهایی که یک فرد در یک وجود یا هستی انجام می دهد، می تواند هستی و وجود فرد دیگری را که خود مجموعه ای از پنج صفت اصلی یاد شده است، موجب شود. از ناحیۀ نیروی کارما، نوعی رابطۀ علّی بین شخص اول و دوم وجود دارد؛ امّا هیچ گونه اشتراک هویتی ای در کار نیست.

۳-۳٫ هدف غایی : نیروانا

در انتهای جاده، انسان باید متوقع چه چیزی باشد؟ هدف نهایی کدام است؟ کسی که میل و اشتیاق را- که موجب همۀ دردها و عذابها بوده است در خود می کشد، راه هشتگانۀ بودایی راکه به سوی مراقبه و تمرکزی متعالی تر رهنمون می شود، طی کرده و به نیروانا رسیده است( در زبان پالی به آن نیبانا گفته می شود) که از لحاظ معنای لفظی، به معنای خاموش کردن یک شعله یا توقف وتعطیلی است و درمکتب بودایی، به عنوان هدف نهایی و غایی حیات مطرح شده است.

این وسوسه وجود دارد که نیروانا، به عنوان یک حالت روحی متعالی شامل آرامشی عظیم سخن گفت؛ امّا بهتر این است که آن را مانند تجربه ای بدانیم که از هرگونه توصیف و بیان طفره می رود و امری است که به آزادی کامل فرد ورها شدن از هرگونه رنج و عذاب می انجامد.

یکی از نتایج آن کاملاً روشن است: اینکه شخص دیگری وجود و هستی ای توأم با درد و رنج پیدا نخواهد کرد و این، خود بسیار شادی آور و آرام بخش است.

۴٫ آداب و رسوم دین بودایی

۴-۱٫ عبادات و مراسم دینی

پرستش و عبادت بودایی، در وهلۀ نخست بر تصدیقی ساده و مستقیم که سه پناه خوانده می شود، متمرکز است. من به بودا پناه می برم؛ من به دهارمه پناه می برم؛ من به سانگهه پناه می برم.

سه استعاذۀ یاد شده تقریباً بخشی از هر فعالیت بودایی است. از نظر بوداییان، پناه بردن به بودا به معنای این نیست که بودا هر فرد بودایی که این کلمات را زمزمه کند، نجات خواهد داد.

تعالیم بودایی چنین است که این تنها اعمال خود آدمی است که به تنویر و سپس رسیدن به نیروانا منجر خواهد شد.

هنگامی که راهبان بودایی ، هر صبح و شام برای ادای پوجا (نیایش و عبودیت) در دیرها جمع می شوند، این  سه استعاذه خوانده شده و سوتراها به آواز قرائت می شوند.

همچنین آداب و مراسم خاص پوجا برای مناسبتهای ویژه وجود دارند که از آن جمله ، مراسم وساک در چهاردهمین روز(ماه کامل) از ماه مه است؛هنگامی که تولد بودا، رسیدن وی به مرحلۀ تنویر و سرانجام مرگ او و ورود به مقام پاری نیروانا جشن گرفته می شود.

امّا فرصتها و مناسبتهای خاص ، همۀ مطلب نیست.عبادتهای روزانه، بیش از هر امری نشانه ای از تقوا و پرستش بودایی است که در همه جای سرزمین بودایی، از معابد بزرگ و عمده گرفته تا آنهایی که بسیار کوچک هستند، اجرا می شود.

معابدی که دارای اثری از بودا هستند، از اهمیت ویژه ای برخوردارند. این آثار بر جای مانده بسیار با ارزش تلقی شده و مربوط به زمانی است که آنچه از بودا بر جای مانده بود، به هنگام مرگش بین شاگردان و حواریون وی تقسیم شد. معابد و دیرهای بسیار بزرگی ساخته شدند تا یک دندان، استخوان، خاکسترهای بودا  و یا شاید تکه چوبی از درخت انجیری که می پنداشتند بودا در زیر آن به روشنایی رسیده، در خود جای دهند.

تفکر و مراقبه : از همان روزگار اولیه دین بودایی، تفکر و مراقبه از اجزای اصلی فعالیتهای راهبان بودایی بوده است. مراکز تفکر و مراقبه برای افراد معمولی نیز بسیار شهرت دارند. دهیانا که رایج ترین واژه ای است که برای این تفکرو مراقبه به کار می رود، هفتمین قدم در راه هشتگانۀ برجستۀ دین بودایی است.

قدم بعدی و نهایی، ساماندهی استکه بهترین ترجمۀ آن توجه و تمرکز است.

کسی که به دنبال سلوک، تمرکز و مراقبه می رود، حتماً باید معلمی داشته باشد که نقش آموزگار و مرشد وی را بر عهده گرفته و راه صحیح را نشانش دهد.

پس از اینکه شخص مراحل مقدماتی را طی کرد، وارد مرحلۀ آخری می شود که از چهار دهیانا تشکیل شده است. اولین دهیانا که با فکر اولیه و فکر نامربوط به دست می آید ، زاییدۀ بی اعتنایی بوده و وجدآمیز و لذت بخش است. در دهیانای دوم ، فکر با تمرکز جایگزین می شود که آن نیز به مرحلۀ رشد و تعالی رسیده و به نوبۀ خودبه دهیانای سوم می رسد، که عبارت از متانت و آرامش، دقت و مواظبت وآگاهی روشن است. سرانجام، در دهیانای چهارم، نه عصبانیت وجود داردو نه شادی و انسان جملگی آرامش و تفکر و مراقبه می شود. در این مرحله، انسان زندگی های قبلی خود را به خاطر آورده، آزادی و عدم وابستگی را کاملاً تجربه می کند.

۴-۲٫ حیات اخلاقی

اخلاق بودایی به صورت بسیار ساده، در پنج فریضه یا دستور خلاصه می شود که سنگ زیربنای حیات اخلاقی رهبانان و افراد معمولی است. این پنج فریضه یا دستور عبارت از اجتناب از موارد زیر است: نابودی حیات و زندگی، گرفتن چیزی به زور، بی عفّتی و عدم پاکدامنی، دروغگویی و نوشیدن مشروبات الکلی، قوی و جهل آور.

مفهوم بودایی سیلا یا اخلاقیات به طور کلی، که هم برای جامعۀ رهبانیت و هم افراد عادی است، شامل این پنج فریضه یا حکم اخلاقی بوده و قدری نیز دامنۀ آن را توسعه می بخشد. در سیلا، کشتن، دزدی کردن و

سوء رفتار جنسی تحریم شده و حکم مربوط به گفتار دروغ و ناصحیح، به موارد مشخص تری نظیر سخن کذب،تهمت، سخن درشت و خشن و صحبتهای احمقانه و توأم با سبکسری  تسرّی داده شده است. در سیلا همچنین در رابطه با افکار مبتنی بر طمع و آزمندی ، یا افکار خصمانه و نظرات باطل اخطار داده شده است. همچنین سیلا فضیلتهایی از قبیل کفّ نفس، قناعت و رضایت به ضروریات و حوایج روزمره، استقامت و پایداری در تبعیت از راه میانه، طهارت، تواضع، اعمال آزادمنشانه، سپاسگزاری، احترام و تکریم بودا و عقیدۀ بودایی و نظام رهبانی، تساهل ، صمیمیت و خلوص را شامل می شود. علاوه بر این، خیر خواهی و محبت نیز از جایگاه ویژه ای برخوردار بوده و در شخص بودا تجسم می یابند؛ زیرا وی ترجیح داد در دنیا باقی بماند و مردم را آموزش دهد، تا اینکه آن را ترک کند.

به این ترتیب، اخلاقیات اولیۀ بودایی راه میانه ای بود در بین دو حالت افراط و تفریط زهد و ریاضت پیشگی سخت و مسامحه و آزادی زیاد.

۴-۳٫ روابط بین راهبان و عامّۀ مردم- نظام رهبانی

شاگردان یا حواریون اصلی بودا به نام بهیکوها، یا راهبهای دوره گرد و گدا خوانده می شدند. همین ها بعداً هستۀ مرکزی سانگهه یا نظام رهبانی بودایی را به وجود آوردند.

این احتمال وجود داردکه سانگهۀ بودایی وقتی به وجود آمده باشد که بودا و شاگردان ومریدان وی ، مانند گروههای مشابه دیگر، الگوی خاصی را برای عزلت نشینی موقت خویش در فصل باران پذیرفته بودند.

در طول زمان، نظام رهبانی بودایی دارای نظم و انضباط بهتری گردید و در نتیجه، ثبات نهادی و تشکیلاتی به دست آورد.

وینایاپیتاکا، یا متون مقدس مرتبط با سبد نظم و انضباط دینی شامل قوانین و مقررات مربوط به راهبان بودایی بود.

چهار حکم یا فریضه اول در مجموعه پراتی موکشا، قوانین پاراجیکا خوانده می شوند؛ زیرا شکستن آنها موجب اخراج فرد از نظام رهبانی شده و در نتیجه  برای وی یک شکست محسوب می شود.

پنجمین دستور که در مورد عدم نوشیدن مشروبات الکلی است، قانون پنجاه و یکم در مجموعۀ پراتی موکشا را تشکیل می دهد.

سیزده بند قانونی بعدی، چنانچه شکسته شوند، به جلسۀ رسمی مقامات روحانی ویک دوره تعلیق یک ماهه به عنوان تنبیه منجر می شوند. این قوانین در ارتباط با جرایم جنسی، داشتن محل زندگی بیشتر ازآنچه مورد نیاز است، ایجاد دردسر و مشکل برای نظام روحانی دیر یا ایجاد بی میلی نسبت به آن است. دو قانون دیگر هم وجود دارد که در مورد تحریم راهبها از نشستن در جایی که توسط خانمها پیشنهاد شده باشد و استفاده از کلمات و واژه های مفسده آمیز است. این خطایا نیز مستلزم تشکیل جلسه مجمع روحانی است وتنبیه مربوطه توسط اعضای مجمع تعیین می شود.

تعداد سی قانون یا مقررات نیز وجود دارد که مستلزم توبه و از دست دادن پاره ای از اشیاء و لوازم، از قبیل ردای رهبانی، فرش خواب و کاسۀ درویشی است. اینها برای وقتی است که راهبی بیش از حد نیاز خود، از این لوازم داشته باشد. پس از آن، نود و دو قاعده و حکم وجود دارد که جملگی مستلزم توبه کردن است و موضوع آنها نیز سخن نامناسب، تحریک افراد به دودستگی، پیشنهاد روابط نامناسب با زنان- به خصوص با راهبه ها یا به اصطلاح بهیکونی ها- و راهنمایی دیگران د ر جهت انجام چنین امور غلطی است.

۴-۴٫ شیوۀ زندگی برای تودۀ مردم

یکی از وظایف اصلی تودۀ مردم، جمع آوری وتقدیم هدایا به دستگاه روحانی است؛ از ریختن چند دانه برنج در کاسۀ یک راهب دوره گرد گرفته ، تاتقدیم لباس و پارچه برای دوخت ردای رونیان. ثروتمندان نیز می توانند هدایای بزرگتری نظیر استوپاها، معابد بودایی یا پاگودها را بنا کرده و تقدیم می نماید.

افراد معمولی می توانند متون مقدس دین بودایی را تحت سرپرستی و نظارت آموزگاران رهبانی بیاموزند تا به این ترتیب ، در حیات فعلی بر سطح دانش و حکمت خویش افزوده وبرای زندگانی آتی خویش نیز، وجود هستی متعالی تری را آماده سازند.

پنج حکم یا قضیۀ کلاسیک دین بودایی، در مورد روحانیان و افراد معمولی آن دین به یک اندازه مصداق دارد. برهمین منوال، فضیلتها و صفات گوناگون دیگری  هستند که به هر دو دسته تعلق دارند؛ اگرچه مردان و زنان معمولی (غیرروحانی) بودایی این احکام و فرایض را در محیط جامعه و خانوادۀ خویش به کار می گیرند.

والدین کوشش می کنند تا فرزندان خود را مطابق آداب و سنن بودایی پرورش دهند و آنها را به سنت بودایی وارد کنند.

رابطۀ بین راهبهای بودایی و عامّۀ مردم ، رابطۀ منحصر به فرد است. راهبها به چشم افراد بزرگتری دیده می شوند که از احترام تزلزل ناپذیر تودۀ مردم بودایی برخوردارند؛ مردمی که آنان را به چشم بهترین الگوی حیات بودایی نگاه می کنند.

۵٫ شاخه های اصلی دین بودایی: تراوادا و ماهایانا

دو شاخۀ اصلی و عمده ای که در جهان بودایی وجود دارند، یکی مکتب تراوادا یا عقیده و نظریۀ بزرگترها است، که بوداییت کشورهای جنوبی آسیا است و دیگری مکتب ماهایانا یا گردونۀ بزرگ ، که بوداییت کشورهای شرق آسیا است.

طی سالیان متمادی، هم محققان صاحبنظر و هم مطالعه کنندگان و ناظران اتفاقی، این دو مکتب اصلی دین بودایی را به نام مکاتب هینایانا و ماهایانا می خوانند. هینایانا به معنی گردونۀ کوچک و ماهایانا هم که قبلاً دیدیم ، به معنی گردونۀ بزرگ. به راحتی می توان حدس زد که ماهایانایی ها باید این اصطلاح را باب کرده باشند؛ با این اعتقاد که مکاتب آنها گردونه یا وسیلۀ کاملاً بزرگتری برای نقل و انتقال افراد بشر، از میان دریای غم و اندوه است. پس از جنگ جهانی دوم ، سالها طول کشید تا پیروان فرقه ای که هینایانا خوانده می شد، سرانجام توانستند نا رضایتی و ناخشنودی خویش را نسبت به واژه ای که از نظر آنان زیادی فروتنانه و نیز غیر دقیق بود، ثبت کنند. بنابراین، در متون و کتب جدیدتری که در این زمینه نوشته شده، به جای اصطلاح هینایانا، بیشتر از واژۀ تراوادا که به معنی  راه یا نظریه قدما و بزرگترها است، استفاده می شود.

هر دو مکتب تراوادا و ماهایانا، کتاب مقدس تری پیتاکا یا سه سبد معروف را معتبر و مستند تلقی می کنند؛ امّا بین روایت های ایشان از متن مزبور اختلافاتی وجود دارد. پیروان ماهایانا ۵۵ مجلد حجیم که ۲۱۸۴ سند را شامل می شود، به همراه ۴۵ مجلد از ضمایم به آن می افزایند. تعدادی از گروههای  ماهایانایی ، تنها روی یک متن خاص  نظیر لوتوس سوترا تأکید می ورزند واز متون دیگر، خیلی  به ندرت و به صورت اتفاقی استفده می کنند.

وقتی پیروان شاخۀ تراوادا راجع به بودا صحبت می کنند، در واقع همان گواتاما بودا، بنیانگذار دین بودایی را در نظر دارند؛امّا نزد ماهایانایی ها، تعداد بسیار زیادی بودا وجود دارند که همه در صحنه ای کاملاً نمایشی و دراماتیک، در متن مقدس لوتوس سوترا، در یک نقطه در کنار هم جمع شده اند. بعضی از این بوداهای خاص از اهمیت بیشتری برخوردارند؛ نظیر بودایی به نام آمیتابها(آمیتابا) که به اصطلاح ، خدا یا رب سرزمین پاک بوداییان در مکتب بودایی سرزمین پاک است. در متون تراوادایی نیز از بوداهای دیگری نام برده می شود که سه نفر از آنها، کسانی هستند که در روزگاران قبل از گواتاما می زیسته اند؛ یا مثلاً یکی دیگر از آنها میتریا نام دارد که بودای موعود یا منتظر است. بودای آینده، حتی در کتب اولیه بودایی نیز به نام بودیستوه خوانده شده، که به معنای کسی است که به مقام تنویر و روشنایی رسیده و در نتیجه، در مسیر رسیدن به نیروانا است.

تفاوتهای عملی و اجرایی بین تراوادا و ماهایانا به درجۀ پایبندی یا قوت و ضعف در پذیرش های بودایی مربوط می شود. ماهایانایی ها معمولاً مکتب تراوادا را به طور کلی رد نمی کنند، بلکه معتقدند که مکتب خود آنها وسیعتر و غنی تر می باشد. آیینهای عبادی و نیایشی در اکثر معابد ماهایانی فعالترو سنگین ورنگینتر است. بر خلاف مکتب تراوادا که معابدش ساده تر و زاهدانه تر می باشد، در معابد آنان انواع و اقسام اشیای گیج کننده یافت می شوند.

۵-۱٫ تعالیم اصلی شاخۀ ماهایانا- متون مقدس اولیه

تعداد ۲۱۸۴ متن ماهایانایی وجود دارند که منزلت قانونی دارند. لوتوس سوترا نمونۀ یک متن مقدس خاص است که مورد توجه ویژۀ بوداییان کشورهای پیرو مکتب ماهایانا است. نام کامل این سوترا، لوتوس سوترای قانون شگفت انگیز است که به زبان سانسکریت، سادهارما پونداریکا سوترا نامیده می شود.

این متن در فاصلۀ قرن دوم پیش از میلاد تا قرن دوم میلادی، در هندوستان نوشته شده است.

سوتراهای تکامل حکمت از طریق یک رشته پارادوکسها، تضادّ بین حقایق دنیوی و حقایق مطلق را به نمایش می گذارند. اولین این سوتراهای حکمت، احتمالاً در حدود قرن اول ق.م. نوشته شده است. همۀ آنها به این صورت این نظریه راتبیین می کنند که هر آنچه ما می دانیم – از تجربه های حسی گرفته تا دانشمان نسبت به بوداها و بودیستوه ها، کاملاً خالی و تهی بوده و شامل  هیچ حقیقت مطلقی نیستند.

کتاب اعمال بودا احتمالاً در اواخر قرن اول، یا اوایل قرن دوم میلادی نوشته شده و معمولاً آن را به آسواگوشا که از راهبان فیلسوف و برجستۀ آن عصر بوده، نسبت می دهند. اثر مزبور به یک معنا حالتی انتقالی دارد، زیرا اندیشه های تراوادایی و ماهایانایی را در کنار هم شامل می شود.

فرود به جزیرۀ لانکا که در همان حدود قرون اولیه میلادی نوشته شده، نزد فرقۀ آگاهیِ تنها از اهمیتی اساسی برخوردار است. مؤلف این اثر مباحثی از قبیل خلأ و خیال و توهم و نیز آناتا یا نبود خودرا، از دیدگاهی روان شناختی مورد بحث قرار می دهد وبه این فکر می رسد که مخزن یا انباری ازآگاهی وجود داردکه از لحاظ وجود، داده های عاطفی را دریافت می کند. کل این مکتب نیز، برهمین فکر نامگذاری شده است.

کتابی که نزد تودۀ مردم بودایی از جاذبۀ خاصی برخوردار است، کتاب ویمالاکیتری سوترا است که در آن، سخنگوی اصلی، یکی از افراد معمولی به نام ویمالا کیتری است.

درکتاب غرش شیر ملکۀ سریمالا، که متنی است که در حدود قرون اول یا دوم میلادی نوشته شده ، چهرۀ اصلی کتاب یکی از زنان معمولی مکتب بودایی است.

یکی دیگر از کتابهایی که نزد پیروان مکتب تی ین تئای از اهمیت ویژه ای برخوردار است و درعین حال، در سایر حلقه های معتقدان به شاخه ماهایانا نیز زیاد خوانده می شود، کتابی است تحت عنوان روایت مبسوطی از ورزش بودا (لالی تاویشتارا) که شرح و بسط بُعد انسانی حوادث گوناگون در زندگانی بودا است.

۵-۲٫ تعالیم مکتب ماهایانا – بوداها و نظرات پیرامون آنها

حداقل از دید افراد معمولی، مشهورترین بودایی که در کتاب لوتوس سوترا دیده می شود، بودای آمیتابا یا بودای روشنایی و نور نامحدود است که در زبان چینی ، آمی تئوفو و در زبان ژاپنی آمیدابوتسو خوانده می شود. وی نام دیگری هم دارد که به معنای حیات نامحدود است.

بودای دیگر که نور و روشنی فراهم می آورد، بودا وایروکانا است، به معنای کسی که می درخشد؛ چهرۀ اصلی یکی از متون مکتب ماهایانا که به نام خود وی نامگذاری شده است؛ سوترای درخشندگی عظیم.

بوداهای دیگری که قابل ذکر هستند، عبارتند از: آکسوبیا یا بودای تزلزل ناپذیر، راتناسا مبهاوا یا بودایی که از جواهر متولد شده و در آخر، بودای واج رادهارا، یا کسی که رعد و صاعقه را حمل می کند. تمام اینها

بوداهایی آسمانی و متعالی هستند که از قدرتهای چشوگیری نیز برخوردارند؛ در حالی که بوداکسیاپا یک بودای زمینی است که از قدرتهای زمینی یا دنیوی هم برخوردار است.

طریقۀ بودیستوه بودهی به معنای روشنایی و تنویر و سات نیز به معنای بودن یا تحصیل کردن (در حالت چیزی بودن) است. در مکتب تراوادا چنین شخصی در جهت رهایی و آزادی نهایی (نیروانا) پیش می رود؛ امّا در مکتب ماهایانا، بودیستوه به عنوان کسی دیده می شود که از جستجو و کسب نیروانا پیشتر رفته است. دلیل آن این است که هیچ کس، یا حداقل هیچ کسی که ذهنی ترحم آمیز داشته باشد، نمی تواند یک لحظه از فکر مخلوقات بی شماری که در دایرۀ غم و رنج و بدبختی وجود انسانی قرار گرفته اند، غافل بماند.به این ترتیب، بودیستوه انگیزه پیدا می کند که از نیروانا صرفنظر کرده و در دنیا باقی بماند، تا رحم و بخشایش خود را به هر مرد و زنی که در جستجوی آن است تقدیم کند.

انگیزۀ بودیستوه برای رحم و شفقت نسبت به دیگران و ایثار برای آنها، سنگ بنای اخلاقیات مکتب ماهایانا است.

با توجه به چشم انداز رو به گسترش تعالیم مکتب ماهایانا، که برخورداری از سطوح متعالی تر درک و معرفت را منحصر به طبقۀ روحانی راهبان نمی داند، طریقۀ بودستوه به روی همۀ مردم باز است.

دیدگاههای مکتب تراوادا در مورد وضعیت انسانها که عبارت از جهل، بدبختی و غم و اندوه آنهاست، در مکتب ماهایانا نیز به صورت خفیفتری وجود دارد.

در بعضی از مکاتب فکری وماهایانا ، هستی و وجود انسانی در همین دنیا تغییر پیدا می کند؛ بر مبنای این اندیشه که انسان نباید برای تجربه و شهود نیروانا منتظر قلمرو دیگری از هستی باشد و این تجربه در همین جا و همین زمان نیز قابل حصول است.

در تعالیم مکتب ماهایانا، به وضوح دیده می شود که انسان در همین زندگی نیروانا را کسب کرده و به زندگی خود ادامه می دهد. این امر به معنای زندگی کردن در جهان سامسارا است.

این مطلب آشکار است که نطفۀ این قبیل افکار- نیروانا درساسارا و اینکه همۀ افراد طبیعتی بودا گونه دارند- از آغاز پیدایش تفکر ماهایانایی  در هند باستان وجود داشته است.

۵-۳٫ مکاتب فلسفی ماهایانا

مکتب خلأ : این مکتب را فردی به نام ناگارجونا در قرن دوم میلادی بنا گذاشته است و بر رد و انکار هرگونه نظریه ای در باب هستی مطلق توسط بودا تأکید می ورزد. ناگارجونا با منطقی بسیار تند و تیز، اظهار می داشت که بودن یا هستی و وجود صرفاً یک امر نسبی است. وجود یا هستی های افراد و اشیاء در واقع وجود مطلق را شامل نمی شود وبنابراین همه چیز تهی و در خلأ است. تأثیر کامل تز ناگارجونا را می توان در کلماتی که وی برای تقدیم اثر عمدۀ خود به بودا به کار برده مشاهده کرد. وی بودا را اینگونه

توصیف می کند که مدعی بود:

…. اصل نسبی بودن جهانی،

آن مثل سعادتِ بسیار می باشد(نیروانا)،

آرامش کثرت و یا جمع بودن،

در آنجا هیچ چیزی از میان نمی رود،

وچیزی هم ظاهر نمی شود.

هیچ چیز انتها ندارد،

نه اینکه چیزی باقی و ازلی است.

نتیجۀ این بحث آن است که همه چیز خالی و درخلأ است، حقیقت متعالی تری که از حقیقت معمولی یا دنیوی فراتر می رود.خالی بودن، راه میانه(مادهیامیکا) یا نظریۀ میانه ای بین این دو اندیشۀ افراط وتفریطی وجود مطلق یا مطلق عدم وجود است.

مکتب آگاهی تنها: عقیدۀ اصلی مکتب آگاهی تنها همان چیزی است که در نام آن تجلی یافته است: لحظات وجود ما، لحظات حیات و زندگی مان، تنها در حالتی که در آگاهی شناخته شوند واقعی هستند. متون اولیه این مکتب واقعیت اشیای خارجی در جهان تجربه را انکار می کند.تنها از طریق هوشیاری و آگاهی است که اشیاء واقعی هستند، بنابراین، تنها آگاهی یا ذهن متعالی است که واقعیت دارد. این ذهن متعالی تر یا آگاهی عبارت از یک ظرف، مخزن یا محفظۀ آگاهی است که عواطف و احساسات را از طریق جریان تجربۀ لحظاتی از حیات و زندگی که از درون آن عبور می کند، دریافت می دارد.

مکتب آگاهی نیز از مکاتب فکری نسبتاً پرنفوذ بوده و حتی در دوران جدید نیز پیروان وفاداری داشته است. دو برادر به نامهای آسانگا و واسوباندهو که با نوشته های خویش این مکتب را بنیان گذاشتند، معتقد بودند که آنچه حقیقت و واقعیت دارد، گونه ای قدرت روحی یا ذهنی است.

واسوباندهو می گوید که سه نوع هوشیاری و آگاهی وجود دارد:

اولین هوشیاری و آگاهی، عدم وجود یا نفی هستی(نبودن) پدیده ها است؛ دومین مورد در رابطه با عدم وجود یا نبود وجود قائم به خویش است.

سومین و آخرین هوشیاری و آگاهی نیز در رابطه با عدم وجود، یا نبود وجود و هستی غایی است…

حقیقت(واقعیت) متعالی همۀ دهارماها(لحظات وجودی)

چیزی غیر از میزان حقیقت(چنین بودن) نیست.

این همواره برای ذات خویش حقیقت دارد،

که آن نیز طبیعت واقعی و حقیقی ذهن تنها(یا آگاهی و هوشیاری تنها) است.

۶٫ دین بودایی در 

با وجود اینکه مکتب بودایی ماهایانا از هند سرچشمه گرفت و سپس در مناطقی از آسیای مرکزی نفوذ کرد

کشور  اولین سرزمینی بود که تعالیم ماهایانایی در آن عمیقاً ریشه دوانید و به صورت یکی از اجزای متشکّله و بسیار نیرومند فرهنگ آن کشور درآمد.

۶-۱٫ ارتباط اولیه با فرهنگ چینی- ترجمۀ متون بودایی

اولین بوداییانی که به چین رفتند، با تمدن پخته و کاملی مواجه شدند که چندان پذیرای یک دین جدید نبود؛ لذا عملکرد بوداییان در چین، تا حدود قرن ششم میلادی چندان ریشه نگرفته بود.

افسانه هایی روایت می شوند که حکایت از ورود دین بودایی به چین، در حدود سالهای ۲۱۱- ۲۰۸ قبل از میلاد دارند. امروزه اکثر صاحبنظران این قبیل افسانه ها را رد می کنند. از این قبیل داستانها نتیجه می شود که در حدود اواخر قرن اول میلادی، گروههای کوچک بودایی در چین حضور داشته اند.

هر فرد چینی که به سلک راهبان بودایی درمی آمد، پیمان می بست که همواره مجرد باقی بماند. علاوه بر این، راهبهای بودایی سرهای خود را می تراشیدند که در چشم چینی ها، به منزلۀ خوار شمردن و تحقیر بدنهایی بود که از والدین خویش در یافت کرده بودند.

به رغم وجود یک عده پیروان معتقد و مخلص، حضور رهبری روحانی مکتب بودایی در جامعه چین – که بسیار هم به چشم می آمد- عکس العمل بسیار منفی مقامات و مردم چین را به دنبال داشت. این حقیقت نیز که دین بودایی یک دین خارجی بود که از ناحیۀ مردمی که چینی ها آنان را بربر به حساب می آورند سر چشمه گرفته بود، خود مانع عمدۀ دیگری در راه پذیرش و توسعه آن بود.

چون هر چیزی که وحشیگری خارجی ها(بربرهای هندی) راتداعی کرد، برایحرکت و نهضت جدید بودایی در چین حکم یک مانع را داشت، ترجمۀ متون سانسکریت از اهمیت روزافزونی برخوردارشد. راهبانی از هند و آسیای مرکزی، بعضاً به رغم میل خویش، به چین آورده شده و مجبور شدند تا در کنار راهبان چینی، به انجام این مهم بپردازند. از طرف دیگر، راهبان برجستۀ چینی نیز به هندوستان اعزام شدند تا زبان سانسکریت را فراگرفته و متون مربوطه را با خود بیاورند.

تا اواخر قرن دوم میلادی راهبان بودایی درلویانگ، مرکز عمده ای را برای ترجمۀ متون سازمان داده و درآن ، صدها کتاب از متون دینی بودایی را جمع آوری و ترجمه کرده بودند. حدود یک قرن بعد، یعنی در پایان قرن سوم میلادی،چانگان به مرکز دین بودایی در چین تبدیل شده بود. راهبان متون مقدس بودایی سوترای حکمت کامل و همچنین لوتوس سوترای قانون شگفت انگیز را که احتمالاً از مشهورترین و مورد استفاده ترین متون دین ماهایانایی بود، در آنجا به طور کامل ترجمه کردند.

۶-۲٫ تبدیل شدن به بخشی از دنیای چینی

از شگفتی های تاریخ این است که دردورۀ بومی شدن دین بودایی درچین، طبقۀ حاکم معمولاً از افراد غیر چینی بودند. شیونگ- نوی فاتح که از قبایل آسیای مرکزی بود، به عوض اینکه برای دین جدید بودایی تهدیدی محسوب شود، به شدت در مقام حمایت وارتقای آن برآمد. آنها به دو منظور دین بودایی را پذیرفتند:

یکی از جهت اینکه این دین، دینی چینی نبود و دیگر اینکه اخلاقی عام، همگانی و جهانی را تبلیغ می کرد. در خلال دوران طولانی عدم وحدت و یکپارچگی سرزمین چین در فاصلۀ سالهای ۲۲۰ تا ۵۸۱ میلادی، طولانی ترین و قویترین حکومت سلطنتی این کشور حکومت وِی(۵۳۴- ۳۸۵) در مناطق شمالی بود؛ امپراتوران این حکومت از بین مردم تو- پا بودند که غیر چینی و احتمالاً از نسل ترکها بودند. این نظام سلطنتی در ابتدا با قبول دین بودایی آغاز به کارکرد؛ امّا این سیاست در اواسط قرن پنجم میلادی، جنبۀ معکوس پیدا کرد؛ زیرا پیروان دین تائویی که تمایلات سیاسی نیرومندی نیز داشتند، توانستند نظر امپراتور وقت وو را به خود جلب کنند. در نتیجه، شکنجه و آزار سخت بوداییان رواج پیدا کرد.

در پانصد سال اولیه ورود دین بودایی به سرزمین چین، خیلی وقتها آینده این دین در چین کاملاً نامطمئن به نظر می رسید. روشن است که امپراتوران چین در آن ایام و همچنین پادشاهان و حاکمان بعدی تا عصر حاضر، چه در دین بودایی و چه در هر حرکت دینی سازمان یافته و منسجم دیگر، نوعی تهدید سیاسی احساس کرده اند؛ امّا این مطلب نیز به وضوح به چشم می خوردکه دست اندرکاران بودایی خوب می دانستند که چه وقت باید جانب طبقه فرودست را گرفته و در چه زمان دیگری و به چه صورتی، راه خود را به حلقۀ درباریان و حتی خانوادۀ شخص امپراتور باز کنند. سنت بودایی ماهایانا، به خاطر انعطافی که از لحاظ اصول نظری، ساختار واحکام خویش در مورد زندگی روزمرۀ مردم داشت، برای یک کار تبلیغی دینی در میان فرهنگهای مختلف مناسبتر به نظر می رسید. به این ترتیب، مخالفتهای اولیه چینیان تا حدی پاسخ داده شد و ملایمتر گردید؛ متون مقدس دین بودایی ترجمه شد؛ اشکال هنری چینی با اشکال هنری هندی و آسیای مرکزی در هم آمیخت و به تدریج ، دین بودایی به عنوان بخشی از میراث عظیم فرهنگی چین جای خود را باز کرد.

۶-۳٫ تفکرات و حیات بودایی  در چین

به هنگام معرفی فرقۀ بودایی ماهایانا، دومکتب فکری مورد بحث قرار گرفت. مادهیامیکا یا مکتب خلأ و یوگا کارا یا مکتب وجدان و هشیاری تنها. این مکاتب به رغم این که بسیار نظری و مبتنی بر مفروضات بودند،تا قبل از قرن نهم میلادی  پیروان زیادی را به خود جذب کردند و دامنۀ نفوذشان ، حتی تا عصر حاضر نیز گسترش یافت؛ امّا هیچ یک از آنها با یک سلسله اعمال اعتقادی- عبادی خاص – به جز تفکر و مراقبه- شناخته نمی شوند. مکاتب فکری دیگری که در آنها اصول نظری با آداب ومراسم عملی همراه بود نیز، در چین توسعه پیدا کردند و پیروان بسیاری بدست آوردند. امّا از آنجایی که امروزه در چین، حتی یک مکاتب نیز از درخشش و جاذبیت فوق العاده ای برخوردار نیستند، در بحث حاضر تنها به معرفی آنها پرداخته و بحث کاملتر را به بخش دین بودایی درژاپن- کشوری که امروزه نیز چندین مکتب بودایی سرزنده و فعال درآن وجود دارد- وامی گذاریم.

تی ین تئای : نامگذاری این مکتب از روی کوهی در ایالت چکیانگ صورت گرفته که تی ین تئای- به

معنای تراس آسمانی- خوانده می شود. مردی به نام چی – ای تعالیم جدید خویش را در آنجا بنا نهاد.

چی – ای که در فاصلۀ سالهای ۵۹۷ – ۵۳۸ میلادی می زیست – و بنابراین دوران امپراتوری خاندان سویی را که سرآغاز عصر شکوفایی دین بودایی در سرزمین چین بود، درک کرده بود- کوشش کرد تا در بین انواع گوناگون مکاتب فکری بودایی که در آن عصر در چین رواج داشت، نوعی نظم و قاعده به وجود آورد. اولین تلاش وی آن بود که تمام تعلیم بودایی را در پنج مرحله یا منزلگاه خلاصه کند؛ به نوعی که هر مرحله، مرحلۀ پیش را تکمیل کرده و تعالی بخشد. یکی دیگر از کارهای وی مقایسه روشهای تعلیم و تربیت از قبیل مقایسۀ روش دفعی و ناگهانی با روش تدریجی بود. او سپس به مقایسۀ محتوای نظریه های گوناگون بودایی پرداخت و آنها را بر حسب ظرفیتشان در شنیدن و درک موضوعات ، طبقه بندی کرد.

چی – ای اساس تعلیم خویش را بر مبنای لوتوس سوترا قرار داد که در آن ، جمع بزرگی از بوداها و بودیستوه ها ادعا می کنند که همۀ مخلوقات عالم نجات پیدا خواهند کرد. این نظریۀ نجات و رستگاری همگانی با فرضیۀ دیگری همراه شده بود که مدعی بود حقیقت جهانی تمام حقایق موقتی را شامل شده و ادراک می نماید و درنهایت،به وحدت غایی همۀ امور منجر می شود.

در مورد نظریۀ آغاز این مکتب از چندین نفر از راهبان نام برده می شود؛ امّا بیشتر فاتسانگ (۷۱۲-۶۴۳) را به عنوان بنیانگذار آن می شناسند. وی برای نشان دادن وحدت نهایی همۀ امور و اشیاء، از دو تشبیه جالب و مؤثر استفاده کرد.

مکتب هوآ- ین دربارۀ مرحلۀ رو به گسترش و تکامل نظریۀ بودایی، تئوری خاص خود را داشت و همانطور که انتظار می رفت، مکتب خویش را در مرحلۀ نهایی و پایانی همۀ مراحل قبلی و مکاتب مربوط به آنها قرار می داد. در حقیقت می توان گفت مکتب هوآ- ین ، در ارتباط دادن پدیده های گوناگون بع یکدیگر از مکتب تی ین- تئای فراتر می رفت. امّا احساس و ادراک  وحدت غایی در هر دو مکتب یکی بود. در این مکتب نیز، درست نظیر مکتب تی ین – تئای ، انسان برای درک حقایق نهایی و غایی باید به تفکر و مراقبه روی می آورد.

سرزمین ناب :اگر بخواهیم عبارت چینگ تی یو تسونگ را ترجمه کنیم ، مکتب سرزمین ناب ( خالص ) خواهد شد که دقیقاً نشانگر اندیشه ی این مکتب نیز هست ؛ به این معنا که سرزمین پاک یا خالصی وجود دارد که فرد می تواند در هنگام مرگ به آنجا منتقل شود .

شاید بتوان گفت بزرگترین استاد و معلم مکتب سرزمین پاک ، شانتائو ( ۶۸۱- ۶۱۳) بوده است که معتقد بود بهشت غربی ، دنیایی تخیلی نبوده و کاملاً حقیقی و واقعی است و حتی برای عادی ترین افراد بشر ، قابل حصول و دسترسی است . وی هر آنچه در توان داشت ، در ارتقا و توسعه ی تعالیم و آداب این مکتب صرف کرد : سوتراهای سرزمین ناب و پاک را نسخه برداری و تکثیر کرد ؛ تصاویری از آن بهشت رسم کرد ؛ برای راهبها و افراد عادی ، در پایتخت چان گان سخنرانی و موعظه کرد وخواندن سرودهای ستایش آمیز در مدح آمیتابها را تشویق کرد.

سوتراهای مکتب سرزمین پاک می آموزند که بودا ۀمیتابها خدای سزمین پاک بهشت غربی ، عهد بسته تا همه ی کسانی را که با خلوص و ایمان وی را می خوانند ، نجات دهد .

اصول نظری و ععلی این مکتب  به سهولت قابل درک و پیروی است ؛ لذا تعداد نسبتاً زیادی از مردم عادی ، به دعوتی که از سوی این رته ساده و مستقیم رستگاری به عمل می آمد ، پاسخ مثبت دادند.

چه – آن ، مکتب تفکر و مراقبه : تفکر و مراقبه ترجمه ی دقیق واژه ی چه (ذن در زبان ژاپنی) و عرف رایج این مکتب است ؛ اما آنچه در مکتب چه – آن مترح است ، به مراتب بیشتر از تفکر و مراقبه ی تنهاست.

گفته می شود که فردی به نام بودهی دهارما ، حدود سالهای ۵۰۰ میلادی مکتب چه – آن را از هند به چین آورده است . وی این میل شدید نسبت به روشهای غیر معمول را در بارعامی که به خدمت امپراتور داشت ، به معرض نمایش گذاشت . بودهی دهارما سخن خوییش را این گونه آغاز کرد که حتی نام خود را هم نمی دانم . سپس به ارز یابی اعمال و رفتار خوب امپراتور پرداخت و اظهار داشت که این اعمال هیچ شایستگی و استحقاق خواصی را موجب نمی شود و در پاسخ به پرسشی در مورد دهارمای بودایی ، گفت که این مطلب امری پوچ و تو خالی است . وی سپس به صومعه ای رفت و به مدت نه سال ، در آنجا به ریاضت و مراقبه پرداخت ؛ در حالی که صورت خود را همواره به سوی دیوار نگاه می داشت.

این داستان عجیب نشان می دهد که مفهوم خلأ یا خالی بودن ، از مفاهیم اصلی مکتب چه – آن  است ؛ همان گونه که تقریباً در مورد هر کدام از مکاتب بودایی دیگر نیز چنین است. چیزی که مهم است، این است که فکرو ذهن را از همه ی تفکرات مشغول کننده گذشته خالی کنیم و حتی عادت بحث و استدلال منطقی خویش را کنار بگذاریم .

چهار مکتبی را که شرح دادیم ، در سرزمین چین پایدار مانده و درژاپن نیز با نیروی قابل ملاحضه ای استمرار یافته اند. چینی ها آنها را به این صورت گروه بندی می کنند که مکاتب تی ین- تئای و هوان – ین برای ظرفیت و محتوا و مکاتب سرزمین پاک وچه – آن ، برای تمرین و ممارست روحی هستند.

۶-۴ . تحولات در نظام رهبانی و زندگی پیروان عامی

دین بودایی در سرزمین چین ، بیش از آنچه در کشورهای پیرو مکتب تراوادا به چشم می خورد، راهبان بودایی ومردم عادی و عامی را به هم نزدیک ساخته است .

این واقعیت که راهبان زندگی جداگانه ای داشتند به این معنا نبود که سنگهه ها و معابد بودایی به طور رسمی بر روی مردم بسته اند و هیچ گونه تماس مستمر ونزدیکی بین آنها نیست.

زندگی رهبانی : راهبان بودایی هر روز صبح با کاسه ی درویشی خویش ، برای تمنای خوراک روزانه به در خانه ی این وآن می روند؛ علاوه بر این ، همه ساله در زمان خاصی هدایایی را برای دوختن ردای رهبانی و سایر مایحتاج خویش قبول می کنند. همان طور که در مورد راهبان کشورهای دیگر نیز مصداق دارد، راهبهای چینی به کشت و زرع زمین های دیر نمی پردازند. این کار ( کشاورزی) را عده ای کارکر مزد بگیر (اجاره ای) انجام می دهند. پاره ای وظایف صومعه را راهبان جوان که هنوز مراحل شاگردی و کار آموزی خویش را می گدرانند ، انجام می دهند؛ اما راهبان ارشد ، بیشتر به کار مطالعه ، انجام آداب و مراسم عبادی و آئین های دینی مردم و دست آخر، به تفکر و مراقبه می پردازند.

بدون شک، راهبها از جهات کاملاً متعددی با دنیای مادی بیرون در تماس بودند. سخنرانی های راهبان در مجامع عمومی ، برای آموزش تودۀ مردم بسیار مفید بود و بحث و گفتگویی که غالباً در پایان این سخنرانی ها در می گرفت، صورت یک رقابت و رودررویی فکری داشت و افراد زیادی را به خود جذب می کرد.

مهمترین خدمات راهبان بودایی، در مواقعی بود که فرد یا خانواده ای دچار نوعی  بحران می شد؛ چیزی که در تفکر سنتّتی چین جای آن خالی بود. معمولاً خانواده ها از ایشان دعوت می کردند تا برای درگذشتگانشان سرودهای دینی (سوترا) را بخوانند و خود ایشان نیز در فواصل معین، مجالس یادبودی برای درگذشتگان برگزار می کردند.

مسئولیت امتحان و آزمایش کسانی که به نظام رهبانی درمی آمدند و عهد و پیمان آن را بر خود مقرر می داشتند، بر دوش رئیس صومعه یا راهبهای قدیمی و ارشد بود. اکثر راهبان و راهبه ها را افرادی مؤمن و متقی ، خردمند، متعبّد و با اخلاص تشکیل می دادند.

در خلال این مباحث، اشاره های بسیار مختصری به راهبه ها داشته ایم؛ روش زندگی و نظام رهبانی ایشان درست مانند هم ردیف های مرد ایشان بود. دلایل و انگیزه های پیوستن آنان به جمع خواهرهای روحانی (راهبه) نیز، درست نظیر جمع مردان، بسیار متنوع و متعدد بود. آنها نیز به طبخ و تهیۀ غذاهای گیاهی پرداخته و در وقت مشکل و نابسامانی به مردم کمک می کردند، به ویژه به زنانی که جایی برای زندگی کردن نداشتند.

نحوۀ زندگی پیروان: عکس العمل مردم عادی نسبت به زندگی راهبان و راهبه های بودایی چین، صورت تحسین و احترام داشت. تودۀ مردم چین همواره به صورت مالی از نهادهای رهبانی پشتیبانی کرده اند؛ چه از طریق زمینها و ساختمانهایی که افراد بسیار مرفّه در اختیار صومعه قرار داده اند و چه به شکل هدایای نقدی و جنسی کوچکتر که افراد عادی تقدیم کرده اند.

قبلاً گفتیم که بخش عظیمی از تودۀ مردم چین، به مکتب سرزمین پاک و منزه که بودا آمیتابا را می پرستید، جذب سده بودند. علاقه و پرستش مردم نسبت به بودیستوه دیگری به نام کوان- یین – که مجسمۀ وی در صورت یک مرد از هند به چین آورده شده بود- نیزتقریباً در همان درجه از وسعت و اهمیت قرار داشت. درخواست و دعای زنانی که به دنبال بچه دار شدن بودند یا می خواستند زایمان راحت تری داشته باشند، بانوانی که برای شوهران خویش که در مناطقی دور دست کار می کردند، درخواست سلامتی داشتند، درخواست موفقیت برای فرزندانی که امتحان و آزمایشی در پیش داشته، یا از مرضی رنج می بردند، همگی به پیشگاه این بودیستوه عرضه می شد. به این ترتیب، وی نماد بودیستوه ای بود که دارای روح محبّت و ایثار برای دیگران است.

با وجود آنکه بعضی از تودۀ مردم بودایی مقیّد به گیاهخواری نیستند،آنهایی که دردین خود نسبتاً جدی تر و مقید تر هستند، گیاهخواری یا گوشت نخوردن را نشانۀ یک بودایی واقعی می دانند.

انجمنهای بودایی مردمی به یکی از مشخصه های برجستۀ دین بودایی درسرزمین چین تبدیل شدند. مشارکت بانوان در سازمانهای خیریه یا رهبانی مربوط به زنان، یا انجمنهای بودایی که در آن زنان و مردان در کنار یکدیگر فعالیت می کنند، مبیّن نوعی فاصله گرفتن از الگوهای سنتی چین بوده است.

۶-۵٫ رواج و افول دین بودایی در چین

پس از طی یک دورۀ پانصد ساله از عدم اطمینان و شک و تردید، دین بودایی سرانجام شکل و قوارۀ اصلی خویش را در چین بازیافت. تحولاتی که در صفحات اخیر  شرح داده شدند، در طول سلطنت خاندان سویی و ته آنگ که به ترتیب در فاصلۀ سالهای ۶۱۸-۵۸۱ و ۹۰۷-۶۱۸  حکومت می کردند، به اوج خود رسید.

یکی از امپراتوران سویی، گروههایی از راهبان بودایی را مأمور کرد تا برای تبلیغ دهارما به مسافرت بپردازند ؛ سفری که این راهبان مبلّغ را به سرزمینهای بیرون از چین، یعنی کره و ژاپن کشاند. بسیاری از امپراتوران سلسلۀ ته آنگ نیز توسعه و گسترش دین بودایی را مورد حمایت و تشویق قرار می دادند. تعدادی از آنان نیز، خود عملاً به دین بودایی گرویدند.

شواهد و قراین حکایت از این دارند که چین دوران خاندان ته آنگ، از بزرگترین امپراتوری های جهان- وطنی بوده که تا به امروز وجود داشته است. خاندان ته آنگ، به رغم برخورد مثبت و جانبدارانه ای که نسبت به چندین  مختلف داشتند، ثابت کردند که سرچشمۀ خوبی برای دین بودایی هستند. در قرن هشتم میلادی، امپراتوران چین در حالی که هنوز به ساختن معابد بودایی ادامه می دادند، دستوراتی نیز در زمینۀ محدود ساختن فعالیتهای این دین در سرزمین چین صادر کردند.

در اوایل قرن نهم میلادی، دین بودایی از آن جهت که دینی خارجی بود، به شدت مورد حمله قرار گرفت و با مشکلات سختی مواجه شد.

در سال ۸۴۴ میلادی، سرانجام حکومت دست به اقدام زد. مأموران حکومتی هزاران تمثال و مجسمۀ بودا را ضبط و بسیاری ازآنها را ذوب کردند تا برای ضرب سکه مورد استفاده قرار دهند. حدود ۵۰۰۰ صومعه و قریب ۴۰۰۰۰ معبد و بتکده بودایی تخریب شد. سال بعد از آن، حدود ۲۵۰۰۰۰ راهب و را

راهبۀ بودایی مجبور شدند از لباس روحانی خارج شده، به جمع مردم عادی بپیوندند.

دین بودایی ، حداقل تا اواسط دوران حکومت سلسلۀ ته آنگ، در سرزمین چین رو به ترقی و صعود بود و از آن دوران به بعد ، تنزل و افول آن آغاز شد.

۱٫ سر آغاز

سرچشمه های    را باید در نوع دنیایی که این حرکت نخستین بار در آن ظهور کرد؛ جستجو نمود.

۱-۱٫ زمینه های قبلی

ظهور   را باید در قرن ششم قبل از میلاد در هندوستان، درست همزمان با نوشتن اوپانیشادها است. هر دو  جینی و بودایی رایحۀ  باستانی  را داشتند، امّا محتوای آنها کاملاً متفاوت بود.

 بودایی و جینی در سرزمینی بیرون از دشتهای دامنۀ رودخانه گنگ، در شمال غربی متولد شده بودند. ماهاویرا و  ، هر دو از طبقۀ کاست کشاتریا (جنگ آوران) بودند.

جستجو به دنبال کشف حقیقت زندگی به سبک  بودایی وجینی نیز  در میان آوارگان در جنگل و مرتاضان و ریاضت پیشگانی که در جنگلها یا استراحتگاههایی که توسط افراد ثروتمند تدارک دیده می شد سکونت داشتند،یا در نقطه ای از جاده و یا در گوشه ای از بازار که فرصت دیدار و گفتگو برای این قبیل افراد دست می داد، صورت گرفته است.

۱-۲٫ بنیانگذار

زندگی اولیه- با وجود اینکه در مورد نیت گواتما(گواتاما) ، در مورد بنیانگذاری یک دین جدید تردید وجود دارد، وی به عنوان پایه گذار  شناخته می شود.

گواتما که همچنین به نامهای ساکیامونی و شاهزادۀ سیذارتا(سیدهارتا) نیز شناخته می شود،در حدود سال ۴۸۳ق.م. در حالی که به صورت رهبر یک جمع روبه رشداز طرفداران مخلص و سرسپردۀ خویش در آمده بود، جهان را وداع گفت . پدر وی سودهودانا ، درست شبیه به حکومت ماهاراجه های هندی در استانهای هند در قرون اخیر ، بر سرزمین کوچکی که امروزه نپال خوانده می شود، حکم می راند.

حصول تنویر- گواتما، به رغم همۀ کوششهایی که پدرش برای راضی و خوشحال نگاه داشتن او به عمل می آورد، یک روز در سن ۲۹ سالگی تصمیم گرفت که خانه و کاشانۀ خود را رها کرده و زندگی مرتاضانه و دوره گردی پیشه کند.

احادیث بودایی می گویند که گواتما شش سال تمام ، از انواع و اقسام آموزگاران دینی عصر خود تبعیت می کرد؛ امّا سر انجام راه زهد و ریاضتی افراطی را در پیش گرفت، به نحوی تقریباً تا مرحلۀ مرگ پیش رفت. سپس به یک زندگی تا حدودی ملایمتر بازگشت کرد که به هر حال، هنوز شامل خودداری از لذات جسمانی و در عوض ، تمرکزروی  و مراقبۀ  شدید بود. به این ترتیب، وی به مرحله یا مقام روشنایی یا بودهی دست یافت، در حالی که زیر یک درخت بودهی- درخت انجیر مقدسی که شاخه ها و ریشه های زیاد و گسترده ای داشت- نشسته بود. کلماتی که خود وی در رابطه با این تجربه و شهود تنویر و راه یابی بر زبان آورده، در یکی از قدیمی ترین نسخ متون بودایی به شرح زیر، دیده می شوند:

من اینگونه فکر و ادراک می کردم که فکر و ذهنم از آساوای(فساد) هوای                                            جسمانی ، یا آساوای میل به زندگانی، یا آساوای جهل و غفلت آزاد شده بود و در                                     این من آزاد و رها شده، دانش و معرفتی نسبت به این آزادی و رهایی به وجود                                     آمد. من به تحقیق فهمیدم که تجدید تولد من از بین رفته و زندگی دینی من به                                          سرانجامی که باید برسد، رسیده است. چیزی(برای من) ورای این جهان وجود                                       نخواهد داشت… جهل وغفلت کنار زده شده و معرفت سربرآورده است. تاریکی                                    کنار رفته و نورو روشنایی به جای آن نشسته است.

سپس بودا پنج تن از معلمان فکری پیشیت خود را در پارک گوزن در سارنات، نزدیکی واراناسی جدید(بنارس) پیدا کرد و اولین خطبه یا موعظۀ خویش را برای ایشان ایراد نمود. همین افراد، اولین گروه از پیروان وی را تشکیل دادند.

موعظۀ پارک گوزن ، عمدتاً بیان و توصیف چهار حقیقت با شکوه است که تا کنون یا مرکز دهارما یا تعلیم بودایی است. این چهار حقیقت ، به صورت خیلی ساده به قرار زیر است:

۱٫ همه چیز،درد ورنج و عذاب است.

۲٫ درد ورنج حاصل امیال و آرزوهاست.

۳٫ قطع میل و آرزو به معنای قطع رنج و عذاب است.

۴٫ این کار نیز تنها از طریق راه هشتگانه اصیل وبا شکوه امکان پذیر است که عبارت است از: افکار صحیح، امیال صحیح، کلام صحیح ، عمل صحیح، زندگی صحیح، کوشش صحیح، توجه                 صحیح و سرانجام تمرکز صحیح.

به نظر می رسد عمده ترین روشی که در تعالیم بودا به کار می رفته ، روش محاوره و گفتگو بوده است؛ هر چند خطابه ها و سخنان موعظه آمیزی نیز از وی ثبت شده، که معمولاً با بحثی در مورد فضایل اخلاقی آغاز شده و سپس به اموری عمیق تر می پردازند. روزهای آخر زندگی و مرگ بودا، در متنی کوتنه، تحت عنوان کتاب نا خوشی عظیم شرح داده شده است.

وی چهار مرحله از خود بی خود شدن را طی کرده و سپس در گذشت.

پس از بحث و گفتگوی فراوان در بین پیروان او، سرانجام آثار برجای مانده از زندگی او نیز از میان رفت و تنها احترام و تکریم بودا بود که باقی ماند.

ناجی یا نجات بخش به سختی می تواند تصویر گر چهرۀ شخصیتی باشد که خود به مردم تعلیم می داد که خودشان چراغ راه خویش باشند. از طرف دیگر، زندگی وی نمونه ای خوب والگویی مناسب برای همۀ کسانی است که سعی در آزادی و رهایی خوشتن خویش دارند. مسلماً وی در وجود کسانی که به سراغ او می روند، عکس العمل شایسته و صمیمانه ای را برمی انگیزد؛به علاوه اینکه اصول تعالیم و نظام راهبان بودایی نیز، برای پناه جستن افراد وجود دارد. این واقعیت که پیروان دین جینی و همچنین ادیان دیگر او را فریبکار و اغواکننده می خواندند، خود شاهدی از ناحیۀ غیر بوداییان است، براینکه قدرت جذب وی تا چه اندازه بود و چگونه وی، حتی پیروانی را از میان هواداران معلمان دینی دیگر، به سوی خود جذب می کرده است.

۲٫ متون  ، از صورت شفاهی تا مکتوب

در میان بوداییان اعتقادی اساسی وجود دارد مبنی بر اینکه هستۀ مرکزی تعالیم کتب بودایی، منعکس کنندۀ پیام اولیه و اصلی خود بودا است. دلایل و شواهد خوبی وجود دارندبر اینکه باور داشته باشیم راهبان پیرامون وی، آنچه او به شاگردان و مریدان خویش می گفت و سخنانی که با دیگران رد وبدل  کرده بود، از بر کرده و مکرراً بازگو می کردند.

متونی که به زبان پالی هستند، احتمالاً جزو اولین متنهایی بوده اند که به رشته تحریر در آمده اند. تاریخ کتابت آنها نیز حدود نیمه های قرن سوم پیش از میلاد است که یا همزمان با متون سانسکریت بوده، یا کمی قبل از آنهاست. زبان پالی از پراکریتها، یا گویشهای زبان سانسکریت است که در زمان ظهور  در آن مناطق رواج داشته است.

نسخۀ سانسکریت متون مقدس بودایی، از هر نظر دارای اهمیت و با نسخۀ پالی آنها برابر است. این متون، تنها بعضی از مطالب پالی را ندارند و در عوض شامل پاره ای اضافات هستند، که یقیناً افزوده های متأخرتر از دوران اولیه دین بودایی است.

۲-۱٫ ساختار و محتوای متون مقدس

این متون مقدس، وقتی سرانجام به صورت مکتوب درآمدند، روی برگهای پهن درختهای نخل منقوش گردیده و سپس در تعدادی سبد یا پیتاکا جمع آوری شدند. همانطور که این نوشته ها را دسته بندی و مرتب می کردند، سه گروه از نوشته ها به صورت متمایز پدید آمدند که به نام سه سبد یا تری پیتا کا  شناخته  می شوند: سبد نظم و انضباط (وینایا پیتاکا)، سبد خطابات (سوتا پیتاکا) ، و سبد مطالب بیشتر، یا تعالیم مخصوص (آبهیداما پیتاکا).

نظم و انضباطی که در سبد اول از این مجموعه به تصویر در آمده، همان نظم و رسومی است که باید سانگهه یا نظام راهبان بودایی مورد پیروی قرار دهند. این قسمت بیشتر روی پراتی موکشا (در زبان پالی، پاتی موکشا) متمرکز است، که به معنای آن چیزی است که قید و بند به وجود می آورد( واجبات) .

سبد خطابات و مواعظ ، بدون شک مهمترین و پرمعناترین بخش از متون مقدس بودایی، هم برای کل امت بودایی و هم برای اکثر پزوهندگان است که علاقه مند به مطالعه این دین هستند.

سبد مواعظ و خطبه ها به پنج قسمت تقسیم شده، که دو تای اول آن بر مبنای حجم مطالب گروهبندی شده اند: مواعظ و خطبه های طولانی و مواعظ و خطابات متوسط . قسمت سوم شامل گفتار مرتبط به هم بوده وبخش چهارم نیز مشتمل بر سخنانی است که دارای یک فهرست است.

قسمت نهایی در سبد مواعظ و خطبه ها، مجموعه ای از کارهای کوچک متفرقه است که احتمالاً از آن چهار قسمت مدون و منظم قبلی، برای خواننده عادی مأنوستر است.

قسمت تعالیم اضافی یا مخصوص، که آخرین بخش از مجموعۀ سه سبد بودایی را تشکیل می دهند (آبهیداما پیتاکا) به مراتب از بحث مقدماتی یا معرفی دین بودایی فراتر می رود. به عنوان نمونه، کتاب اول آن عبارت از تعیین و شماره بندی دهارماها است و فهرست مبسوطی از عناصر و جریانات ذهنی است که بعضاً اخلاقیات روانشناسانه خوانده می شود. کتاب دوم تجزیه و تحلیلی بر کتاب اول است و کتاب سوم نیز، بحث را بر مرتبط ساختن این عناصر با سایر گروهها و مباحث دیگر ادامه می دهند.

۳٫ نظریۀ اولیّۀ بودایی

هنگامی که از خود می پرسیم تعالیم اولیه بودایی خود آنها بوده اند، پاره ای اصول نظری خاص نمایان می شوند. قبل از هر چیز و در ابتدا، با خود خصوصیت حیات و زندگی برخورد می کنیم؛ ماهیت وجود داشتن و بودن . پس از آن، حقایق اصلی چهارگانه ( چهار حقیقت با شکوه) و راه هشتگانه اصیل و پر شکوه وجود دارند که شامل اموری هستند که فرد باید در خلال زندگی- با همۀ مسائل و مشکلات آن- انجام دهد. هدف رسیدن به نیروانا و اینکه معنای آن در مورد افراد انسان چیست نیز، یکی دیگر از مسائل نظری برای پژوهشگران مکتب بودایی است.

اجزای متشکله هستی یا وقعیات حیاتبه این گونه اند. این امر نباید تعجب کسی را بر انگیزد که بشنود حیات در وهلۀ اول، ناپایدار، گذران، فانی و در حال تغییر و تبدیل است.

خصلت دوم وجود و هستی بشری این است که زندگی چیزی جز درد و رنج و بدبختی نیست . بالاخره آنچه برای بسیاری از مردم سخت و گیج کننده است، سومین جزء یا خصوصیت هستی است؛ اینکه هیچ خود یا نفس ای وجود ندارد.

متفکرین بودایی و هندویی بر سر این سؤال که آیا بودا وجود آتمان را انکار کرده است یا خیر، سالها مجادله کرده اند. آیا در پس خودداری او از بحث در این باره، اعتقاد وی به یک هستی مطلق – اعم از شخصی یا غیر شخصی- وجود دارد؟ یا اینکه شواهد و دلایل موجود مؤید عدم اعتقاد وی به این مطلب ، یا رد و انکار آن است؟ اگر انسان نظر وی در مورد گذران بودن حیات، ماهیت درد آور داشتن آن و نیز این اعتقاد را که باور داشتن به هر چیز ثابت و باقی، در نهایت به وابستگی به آن چیز و در نتیجه درد و رنجی مستمر می انجامد، بپذیرد، درآن صورت مشکل  می توان گفت که بودا به وجود آتمان اعتقاد داشته است.

تمسّک و ارجاع بودا به سه حقیقت از چهر حقیقت با شکوه، نشانۀ امتناع او از درگیر شدن درنظریه پردازی های هندویی و بازگشت به جریان اصلی  تفکرات خویش است که توجه و تأکید اصلی آن، بر اساس و ماهیت مسئلۀ درد و رنج انسانی، نحوۀ مقابله با آن و راه رهایی ازآن است.

۳-۱٫ چهار حقیقت برجسته و راه هشتگانۀ اصیل

در بحث از حیات بودا ، قبلاً به چهار حقیقت اصیل و با شکوه دین بودایی نیز اشاره کردیم. درآنجا دیدیم که درد و رنج افراد انسانی که دومین جزء از اجزای متشکّلۀ هستی و وجود آدمی است، به موازات اولین حقیقت اصیل حیات آدمی نیز هست؛ به این مضمون که حیات انسانی سراسر درد و رنج و بدبختی است.

حقیقت دوم از حقایق اصیل چهارگانه ، میگوید که برای این درد و رنج علتی وجود دارد: بدبختی انسانها ریشه در میل، آرزو، اشتیاق و وابستگی دارد.

سومین حقیقت از چهار حقیقت اصیل، امید را درنگاه  بودایی نشان می دهد.

امّا چگونه کسی می تواند میل و اشتیاق را در وجود خود خشک کند؟ چهارمین حقیقت برجسته و اصیل دین بودایی دعوت مردم به تبعیت از راه هشتگانۀ اصیل است که دو مرحلۀ نخست آن، یکی اعتقادات یا دیدگاههای صحیح و دیگری نیات و آرزوهای صحیح است.

مراحل سوم، چهارم و پنجم – سخن صحیح، عمل صحیح و زندگی صحیح- بخش میانی را تشکیل می دهند و در مورد همۀ افراد قابل پیاده سازی هستند.

سه مرحلۀ نهایی- کوشش صحیح، تفکر صحیح و تمرکز صحیح- از طریق تفکر و مراقبه و جذبه های متعالی، افراد را به سطوحی فراتر از وظایف و روابط مرسوم در جامعه هدایت می کنند.

۳-۲٫  و خلقت و ایجاد  وابسته

فهم و درک بوداییان از نظریۀ  و نیز خلقت و ایجاد وابسته، کمکی در شرح و بیان حقایق دوم و سوم از مجموع چهار حقیقت بر جسته و نیز مسئلۀ اساسی و اصلی دین بودایی است. آن مسئله این است که اگر در واقع، خود یا من پایداری وجود نداردکه دروجودهای بعدی فرد ظاهر شود، چگونه است که پیروان دین هندویی و دیگران از تناسخ یا تولددوبارۀ روح در بدنی دیگر صحبت به میان می آورند؟ اگر خود پابرجایی وجود ندارد که حاصل و تبعات اعمال آدمی در این حیات فعلی را به حیات بعدی او منتقل کند، دیگر تولد دوباره به چه معناست؟

قدم اول در مواجهه با این مسئله این است که آن را از این فکر که هویت پایداری وجود دارد که به وسیلۀ دو فرد- یا جریانی از افراد معین- در طول چند دوره مورد مشارکت قرار می گیرد، جداسازیم. مفهوم تناسخ روح نزد بوداییان، مانند یک بار اضافی است. پنج اسکاندها یا ویژگی اصلی هر فرد، در زمان تولد وی فراهم آمده و به هنگام مرگ او پراکنده می شوند؛ در نتیجه، هیچ خود یا نفس پابرجایی برای انتقال به یک هستی و وجود آتی بر جای نمی ماند؛ امّا کارهایی که یک فرد در یک وجود یا هستی انجام می دهد، می تواند هستی و وجود فرد دیگری را که خود مجموعه ای از پنج صفت اصلی یاد شده است، موجب شود. از ناحیۀ نیروی کارما، نوعی رابطۀ علّی بین شخص اول و دوم وجود دارد؛ امّا هیچ گونه اشتراک هویتی ای در کار نیست.

۳-۳٫ هدف غایی : نیروانا

در انتهای جاده، انسان باید متوقع چه چیزی باشد؟ هدف نهایی کدام است؟ کسی که میل و اشتیاق را- که موجب همۀ دردها و عذابها بوده است در خود می کشد، راه هشتگانۀ بودایی راکه به سوی مراقبه و تمرکزی متعالی تر رهنمون می شود، طی کرده و به نیروانا رسیده است( در زبان پالی به آن نیبانا گفته می شود) که از لحاظ معنای لفظی، به معنای خاموش کردن یک شعله یا توقف وتعطیلی است و درمکتب بودایی، به عنوان هدف نهایی و غایی حیات مطرح شده است.

این وسوسه وجود دارد که نیروانا، به عنوان یک حالت روحی متعالی شامل آرامشی عظیم سخن گفت؛ امّا بهتر این است که آن را مانند تجربه ای بدانیم که از هرگونه توصیف و بیان طفره می رود و امری است که به آزادی کامل فرد ورها شدن از هرگونه رنج و عذاب می انجامد.

یکی از نتایج آن کاملاً روشن است: اینکه شخص دیگری وجود و هستی ای توأم با درد و رنج پیدا نخواهد کرد و این، خود بسیار شادی آور و آرام بخش است.

۴٫ آداب و رسوم دین بودایی

۴-۱٫ عبادات و مراسم دینی

پرستش و عبادت بودایی، در وهلۀ نخست بر تصدیقی ساده و مستقیم که سه پناه خوانده می شود، متمرکز است. من به بودا پناه می برم؛ من به دهارمه پناه می برم؛ من به سانگهه پناه می برم.

سه استعاذۀ یاد شده تقریباً بخشی از هر فعالیت بودایی است. از نظر بوداییان، پناه بردن به بودا به معنای این نیست که بودا هر فرد بودایی که این کلمات را زمزمه کند، نجات خواهد داد.

تعالیم بودایی چنین است که این تنها اعمال خود آدمی است که به تنویر و سپس رسیدن به نیروانا منجر خواهد شد.

هنگامی که راهبان بودایی ، هر صبح و شام برای ادای پوجا (نیایش و عبودیت) در دیرها جمع می شوند، این  سه استعاذه خوانده شده و سوتراها به آواز قرائت می شوند.

همچنین آداب و مراسم خاص پوجا برای مناسبتهای ویژه وجود دارند که از آن جمله ، مراسم وساک در چهاردهمین روز(ماه کامل) از ماه مه است؛هنگامی که تولد بودا، رسیدن وی به مرحلۀ تنویر و سرانجام مرگ او و ورود به مقام پاری نیروانا جشن گرفته می شود.

امّا فرصتها و مناسبتهای خاص ، همۀ مطلب نیست.عبادتهای روزانه، بیش از هر امری نشانه ای از تقوا و پرستش بودایی است که در همه جای سرزمین بودایی، از معابد بزرگ و عمده گرفته تا آنهایی که بسیار کوچک هستند، اجرا می شود.

معابدی که دارای اثری از بودا هستند، از اهمیت ویژه ای برخوردارند. این آثار بر جای مانده بسیار با ارزش تلقی شده و مربوط به زمانی است که آنچه از بودا بر جای مانده بود، به هنگام مرگش بین شاگردان و حواریون وی تقسیم شد. معابد و دیرهای بسیار بزرگی ساخته شدند تا یک دندان، استخوان، خاکسترهای بودا  و یا شاید تکه چوبی از درخت انجیری که می پنداشتند بودا در زیر آن به روشنایی رسیده، در خود جای دهند.

تفکر و مراقبه : از همان روزگار اولیه دین بودایی، تفکر و مراقبه از اجزای اصلی فعالیتهای راهبان بودایی بوده است. مراکز تفکر و مراقبه برای افراد معمولی نیز بسیار شهرت دارند. دهیانا که رایج ترین واژه ای است که برای این تفکرو مراقبه به کار می رود، هفتمین قدم در راه هشتگانۀ برجستۀ دین بودایی است.

قدم بعدی و نهایی، ساماندهی استکه بهترین ترجمۀ آن توجه و تمرکز است.

کسی که به دنبال سلوک، تمرکز و مراقبه می رود، حتماً باید معلمی داشته باشد که نقش آموزگار و مرشد وی را بر عهده گرفته و راه صحیح را نشانش دهد.

پس از اینکه شخص مراحل مقدماتی را طی کرد، وارد مرحلۀ آخری می شود که از چهار دهیانا تشکیل شده است. اولین دهیانا که با فکر اولیه و فکر نامربوط به دست می آید ، زاییدۀ بی اعتنایی بوده و وجدآمیز و لذت بخش است. در دهیانای دوم ، فکر با تمرکز جایگزین می شود که آن نیز به مرحلۀ رشد و تعالی رسیده و به نوبۀ خودبه دهیانای سوم می رسد، که عبارت از متانت و آرامش، دقت و مواظبت وآگاهی روشن است. سرانجام، در دهیانای چهارم، نه عصبانیت وجود داردو نه شادی و انسان جملگی آرامش و تفکر و مراقبه می شود. در این مرحله، انسان زندگی های قبلی خود را به خاطر آورده، آزادی و عدم وابستگی را کاملاً تجربه می کند.

۴-۲٫ حیات اخلاقی

اخلاق بودایی به صورت بسیار ساده، در پنج فریضه یا دستور خلاصه می شود که سنگ زیربنای حیات اخلاقی رهبانان و افراد معمولی است. این پنج فریضه یا دستور عبارت از اجتناب از موارد زیر است: نابودی حیات و زندگی، گرفتن چیزی به زور، بی عفّتی و عدم پاکدامنی، دروغگویی و نوشیدن مشروبات الکلی، قوی و جهل آور.

مفهوم بودایی سیلا یا اخلاقیات به طور کلی، که هم برای جامعۀ رهبانیت و هم افراد عادی است، شامل این پنج فریضه یا حکم اخلاقی بوده و قدری نیز دامنۀ آن را توسعه می بخشد. در سیلا، کشتن، دزدی کردن و

سوء رفتار جنسی تحریم شده و حکم مربوط به گفتار دروغ و ناصحیح، به موارد مشخص تری نظیر سخن کذب،تهمت، سخن درشت و خشن و صحبتهای احمقانه و توأم با سبکسری  تسرّی داده شده است. در سیلا همچنین در رابطه با افکار مبتنی بر طمع و آزمندی ، یا افکار خصمانه و نظرات باطل اخطار داده شده است. همچنین سیلا فضیلتهایی از قبیل کفّ نفس، قناعت و رضایت به ضروریات و حوایج روزمره، استقامت و پایداری در تبعیت از راه میانه، طهارت، تواضع، اعمال آزادمنشانه، سپاسگزاری، احترام و تکریم بودا و عقیدۀ بودایی و نظام رهبانی، تساهل ، صمیمیت و خلوص را شامل می شود. علاوه بر این، خیر خواهی و محبت نیز از جایگاه ویژه ای برخوردار بوده و در شخص بودا تجسم می یابند؛ زیرا وی ترجیح داد در دنیا باقی بماند و مردم را آموزش دهد، تا اینکه آن را ترک کند.

به این ترتیب، اخلاقیات اولیۀ بودایی راه میانه ای بود در بین دو حالت افراط و تفریط زهد و ریاضت پیشگی سخت و مسامحه و آزادی زیاد.

۴-۳٫ روابط بین راهبان و عامّۀ مردم- نظام رهبانی

شاگردان یا حواریون اصلی بودا به نام بهیکوها، یا راهبهای دوره گرد و گدا خوانده می شدند. همین ها بعداً هستۀ مرکزی سانگهه یا نظام رهبانی بودایی را به وجود آوردند.

این احتمال وجود داردکه سانگهۀ بودایی وقتی به وجود آمده باشد که بودا و شاگردان ومریدان وی ، مانند گروههای مشابه دیگر، الگوی خاصی را برای عزلت نشینی موقت خویش در فصل باران پذیرفته بودند.

در طول زمان، نظام رهبانی بودایی دارای نظم و انضباط بهتری گردید و در نتیجه، ثبات نهادی و تشکیلاتی به دست آورد.

وینایاپیتاکا، یا متون مقدس مرتبط با سبد نظم و انضباط دینی شامل قوانین و مقررات مربوط به راهبان بودایی بود.

چهار حکم یا فریضه اول در مجموعه پراتی موکشا، قوانین پاراجیکا خوانده می شوند؛ زیرا شکستن آنها موجب اخراج فرد از نظام رهبانی شده و در نتیجه  برای وی یک شکست محسوب می شود.

پنجمین دستور که در مورد عدم نوشیدن مشروبات الکلی است، قانون پنجاه و یکم در مجموعۀ پراتی موکشا را تشکیل می دهد.

سیزده بند قانونی بعدی، چنانچه شکسته شوند، به جلسۀ رسمی مقامات روحانی ویک دوره تعلیق یک ماهه به عنوان تنبیه منجر می شوند. این قوانین در ارتباط با جرایم جنسی، داشتن محل زندگی بیشتر ازآنچه مورد نیاز است، ایجاد دردسر و مشکل برای نظام روحانی دیر یا ایجاد بی میلی نسبت به آن است. دو قانون دیگر هم وجود دارد که در مورد تحریم راهبها از نشستن در جایی که توسط خانمها پیشنهاد شده باشد و استفاده از کلمات و واژه های مفسده آمیز است. این خطایا نیز مستلزم تشکیل جلسه مجمع روحانی است وتنبیه مربوطه توسط اعضای مجمع تعیین می شود.

تعداد سی قانون یا مقررات نیز وجود دارد که مستلزم توبه و از دست دادن پاره ای از اشیاء و لوازم، از قبیل ردای رهبانی، فرش خواب و کاسۀ درویشی است. اینها برای وقتی است که راهبی بیش از حد نیاز خود، از این لوازم داشته باشد. پس از آن، نود و دو قاعده و حکم وجود دارد که جملگی مستلزم توبه کردن است و موضوع آنها نیز سخن نامناسب، تحریک افراد به دودستگی، پیشنهاد روابط نامناسب با زنان- به خصوص با راهبه ها یا به اصطلاح بهیکونی ها- و راهنمایی دیگران د ر جهت انجام چنین امور غلطی است.

۴-۴٫ شیوۀ زندگی برای تودۀ مردم

یکی از وظایف اصلی تودۀ مردم، جمع آوری وتقدیم هدایا به دستگاه روحانی است؛ از ریختن چند دانه برنج در کاسۀ یک راهب دوره گرد گرفته ، تاتقدیم لباس و پارچه برای دوخت ردای رونیان. ثروتمندان نیز می توانند هدایای بزرگتری نظیر استوپاها، معابد بودایی یا پاگودها را بنا کرده و تقدیم می نماید.

افراد معمولی می توانند متون مقدس دین بودایی را تحت سرپرستی و نظارت آموزگاران رهبانی بیاموزند تا به این ترتیب ، در حیات فعلی بر سطح دانش و حکمت خویش افزوده وبرای زندگانی آتی خویش نیز، وجود هستی متعالی تری را آماده سازند.

پنج حکم یا قضیۀ کلاسیک دین بودایی، در مورد روحانیان و افراد معمولی آن دین به یک اندازه مصداق دارد. برهمین منوال، فضیلتها و صفات گوناگون دیگری  هستند که به هر دو دسته تعلق دارند؛ اگرچه مردان و زنان معمولی (غیرروحانی) بودایی این احکام و فرایض را در محیط جامعه و خانوادۀ خویش به کار می گیرند.

والدین کوشش می کنند تا فرزندان خود را مطابق آداب و سنن بودایی پرورش دهند و آنها را به سنت بودایی وارد کنند.

رابطۀ بین راهبهای بودایی و عامّۀ مردم ، رابطۀ منحصر به فرد است. راهبها به چشم افراد بزرگتری دیده می شوند که از احترام تزلزل ناپذیر تودۀ مردم بودایی برخوردارند؛ مردمی که آنان را به چشم بهترین الگوی حیات بودایی نگاه می کنند.

۵٫ شاخه های اصلی دین بودایی: تراوادا و ماهایانا

دو شاخۀ اصلی و عمده ای که در جهان بودایی وجود دارند، یکی مکتب تراوادا یا عقیده و نظریۀ بزرگترها است، که بوداییت کشورهای جنوبی آسیا است و دیگری مکتب ماهایانا یا گردونۀ بزرگ ، که بوداییت کشورهای شرق آسیا است.

طی سالیان متمادی، هم محققان صاحبنظر و هم مطالعه کنندگان و ناظران اتفاقی، این دو مکتب اصلی دین بودایی را به نام مکاتب هینایانا و ماهایانا می خوانند. هینایانا به معنی گردونۀ کوچک و ماهایانا هم که قبلاً دیدیم ، به معنی گردونۀ بزرگ. به راحتی می توان حدس زد که ماهایانایی ها باید این اصطلاح را باب کرده باشند؛ با این اعتقاد که مکاتب آنها گردونه یا وسیلۀ کاملاً بزرگتری برای نقل و انتقال افراد بشر، از میان دریای غم و اندوه است. پس از جنگ جهانی دوم ، سالها طول کشید تا پیروان فرقه ای که هینایانا خوانده می شد، سرانجام توانستند نا رضایتی و ناخشنودی خویش را نسبت به واژه ای که از نظر آنان زیادی فروتنانه و نیز غیر دقیق بود، ثبت کنند. بنابراین، در متون و کتب جدیدتری که در این زمینه نوشته شده، به جای اصطلاح هینایانا، بیشتر از واژۀ تراوادا که به معنی  راه یا نظریه قدما و بزرگترها است، استفاده می شود.

هر دو مکتب تراوادا و ماهایانا، کتاب مقدس تری پیتاکا یا سه سبد معروف را معتبر و مستند تلقی می کنند؛ امّا بین روایت های ایشان از متن مزبور اختلافاتی وجود دارد. پیروان ماهایانا ۵۵ مجلد حجیم که ۲۱۸۴ سند را شامل می شود، به همراه ۴۵ مجلد از ضمایم به آن می افزایند. تعدادی از گروههای  ماهایانایی ، تنها روی یک متن خاص  نظیر لوتوس سوترا تأکید می ورزند واز متون دیگر، خیلی  به ندرت و به صورت اتفاقی استفده می کنند.

وقتی پیروان شاخۀ تراوادا راجع به بودا صحبت می کنند، در واقع همان گواتاما بودا، بنیانگذار دین بودایی را در نظر دارند؛امّا نزد ماهایانایی ها، تعداد بسیار زیادی بودا وجود دارند که همه در صحنه ای کاملاً نمایشی و دراماتیک، در متن مقدس لوتوس سوترا، در یک نقطه در کنار هم جمع شده اند. بعضی از این بوداهای خاص از اهمیت بیشتری برخوردارند؛ نظیر بودایی به نام آمیتابها(آمیتابا) که به اصطلاح ، خدا یا رب سرزمین پاک بوداییان در مکتب بودایی سرزمین پاک است. در متون تراوادایی نیز از بوداهای دیگری نام برده می شود که سه نفر از آنها، کسانی هستند که در روزگاران قبل از گواتاما می زیسته اند؛ یا مثلاً یکی دیگر از آنها میتریا نام دارد که بودای موعود یا منتظر است. بودای آینده، حتی در کتب اولیه بودایی نیز به نام بودیستوه خوانده شده، که به معنای کسی است که به مقام تنویر و روشنایی رسیده و در نتیجه، در مسیر رسیدن به نیروانا است.

تفاوتهای عملی و اجرایی بین تراوادا و ماهایانا به درجۀ پایبندی یا قوت و ضعف در پذیرش های بودایی مربوط می شود. ماهایانایی ها معمولاً مکتب تراوادا را به طور کلی رد نمی کنند، بلکه معتقدند که مکتب خود آنها وسیعتر و غنی تر می باشد. آیینهای عبادی و نیایشی در اکثر معابد ماهایانی فعالترو سنگین ورنگینتر است. بر خلاف مکتب تراوادا که معابدش ساده تر و زاهدانه تر می باشد، در معابد آنان انواع و اقسام اشیای گیج کننده یافت می شوند.

۵-۱٫ تعالیم اصلی شاخۀ ماهایانا- متون مقدس اولیه

تعداد ۲۱۸۴ متن ماهایانایی وجود دارند که منزلت قانونی دارند. لوتوس سوترا نمونۀ یک متن مقدس خاص است که مورد توجه ویژۀ بوداییان کشورهای پیرو مکتب ماهایانا است. نام کامل این سوترا، لوتوس سوترای قانون شگفت انگیز است که به زبان سانسکریت، سادهارما پونداریکا سوترا نامیده می شود.

این متن در فاصلۀ قرن دوم پیش از میلاد تا قرن دوم میلادی، در هندوستان نوشته شده است.

سوتراهای تکامل حکمت از طریق یک رشته پارادوکسها، تضادّ بین حقایق دنیوی و حقایق مطلق را به نمایش می گذارند. اولین این سوتراهای حکمت، احتمالاً در حدود قرن اول ق.م. نوشته شده است. همۀ آنها به این صورت این نظریه راتبیین می کنند که هر آنچه ما می دانیم – از تجربه های حسی گرفته تا دانشمان نسبت به بوداها و بودیستوه ها، کاملاً خالی و تهی بوده و شامل  هیچ حقیقت مطلقی نیستند.

کتاب اعمال بودا احتمالاً در اواخر قرن اول، یا اوایل قرن دوم میلادی نوشته شده و معمولاً آن را به آسواگوشا که از راهبان فیلسوف و برجستۀ آن عصر بوده، نسبت می دهند. اثر مزبور به یک معنا حالتی انتقالی دارد، زیرا اندیشه های تراوادایی و ماهایانایی را در کنار هم شامل می شود.

فرود به جزیرۀ لانکا که در همان حدود قرون اولیه میلادی نوشته شده، نزد فرقۀ آگاهیِ تنها از اهمیتی اساسی برخوردار است. مؤلف این اثر مباحثی از قبیل خلأ و خیال و توهم و نیز آناتا یا نبود خودرا، از دیدگاهی روان شناختی مورد بحث قرار می دهد وبه این فکر می رسد که مخزن یا انباری ازآگاهی وجود داردکه از لحاظ وجود، داده های عاطفی را دریافت می کند. کل این مکتب نیز، برهمین فکر نامگذاری شده است.

کتابی که نزد تودۀ مردم بودایی از جاذبۀ خاصی برخوردار است، کتاب ویمالاکیتری سوترا است که در آن، سخنگوی اصلی، یکی از افراد معمولی به نام ویمالا کیتری است.

درکتاب غرش شیر ملکۀ سریمالا، که متنی است که در حدود قرون اول یا دوم میلادی نوشته شده ، چهرۀ اصلی کتاب یکی از زنان معمولی مکتب بودایی است.

یکی دیگر از کتابهایی که نزد پیروان مکتب تی ین تئای از اهمیت ویژه ای برخوردار است و درعین حال، در سایر حلقه های معتقدان به شاخه ماهایانا نیز زیاد خوانده می شود، کتابی است تحت عنوان روایت مبسوطی از ورزش بودا (لالی تاویشتارا) که شرح و بسط بُعد انسانی حوادث گوناگون در زندگانی بودا است.

۵-۲٫ تعالیم مکتب ماهایانا – بوداها و نظرات پیرامون آنها

حداقل از دید افراد معمولی، مشهورترین بودایی که در کتاب لوتوس سوترا دیده می شود، بودای آمیتابا یا بودای روشنایی و نور نامحدود است که در زبان چینی ، آمی تئوفو و در زبان ژاپنی آمیدابوتسو خوانده می شود. وی نام دیگری هم دارد که به معنای حیات نامحدود است.

بودای دیگر که نور و روشنی فراهم می آورد، بودا وایروکانا است، به معنای کسی که می درخشد؛ چهرۀ اصلی یکی از متون مکتب ماهایانا که به نام خود وی نامگذاری شده است؛ سوترای درخشندگی عظیم.

بوداهای دیگری که قابل ذکر هستند، عبارتند از: آکسوبیا یا بودای تزلزل ناپذیر، راتناسا مبهاوا یا بودایی که از جواهر متولد شده و در آخر، بودای واج رادهارا، یا کسی که رعد و صاعقه را حمل می کند. تمام اینها

بوداهایی آسمانی و متعالی هستند که از قدرتهای چشوگیری نیز برخوردارند؛ در حالی که بوداکسیاپا یک بودای زمینی است که از قدرتهای زمینی یا دنیوی هم برخوردار است.

طریقۀ بودیستوه بودهی به معنای روشنایی و تنویر و سات نیز به معنای بودن یا تحصیل کردن (در حالت چیزی بودن) است. در مکتب تراوادا چنین شخصی در جهت رهایی و آزادی نهایی (نیروانا) پیش می رود؛ امّا در مکتب ماهایانا، بودیستوه به عنوان کسی دیده می شود که از جستجو و کسب نیروانا پیشتر رفته است. دلیل آن این است که هیچ کس، یا حداقل هیچ کسی که ذهنی ترحم آمیز داشته باشد، نمی تواند یک لحظه از فکر مخلوقات بی شماری که در دایرۀ غم و رنج و بدبختی وجود انسانی قرار گرفته اند، غافل بماند.به این ترتیب، بودیستوه انگیزه پیدا می کند که از نیروانا صرفنظر کرده و در دنیا باقی بماند، تا رحم و بخشایش خود را به هر مرد و زنی که در جستجوی آن است تقدیم کند.

انگیزۀ بودیستوه برای رحم و شفقت نسبت به دیگران و ایثار برای آنها، سنگ بنای اخلاقیات مکتب ماهایانا است.

با توجه به چشم انداز رو به گسترش تعالیم مکتب ماهایانا، که برخورداری از سطوح متعالی تر درک و معرفت را منحصر به طبقۀ روحانی راهبان نمی داند، طریقۀ بودستوه به روی همۀ مردم باز است.

دیدگاههای مکتب تراوادا در مورد وضعیت انسانها که عبارت از جهل، بدبختی و غم و اندوه آنهاست، در مکتب ماهایانا نیز به صورت خفیفتری وجود دارد.

در بعضی از مکاتب فکری وماهایانا ، هستی و وجود انسانی در همین دنیا تغییر پیدا می کند؛ بر مبنای این اندیشه که انسان نباید برای تجربه و شهود نیروانا منتظر قلمرو دیگری از هستی باشد و این تجربه در همین جا و همین زمان نیز قابل حصول است.

در تعالیم مکتب ماهایانا، به وضوح دیده می شود که انسان در همین زندگی نیروانا را کسب کرده و به زندگی خود ادامه می دهد. این امر به معنای زندگی کردن در جهان سامسارا است.

این مطلب آشکار است که نطفۀ این قبیل افکار- نیروانا درساسارا و اینکه همۀ افراد طبیعتی بودا گونه دارند- از آغاز پیدایش تفکر ماهایانایی  در هند باستان وجود داشته است.

۵-۳٫ مکاتب فلسفی ماهایانا

مکتب خلأ : این مکتب را فردی به نام ناگارجونا در قرن دوم میلادی بنا گذاشته است و بر رد و انکار هرگونه نظریه ای در باب هستی مطلق توسط بودا تأکید می ورزد. ناگارجونا با منطقی بسیار تند و تیز، اظهار می داشت که بودن یا هستی و وجود صرفاً یک امر نسبی است. وجود یا هستی های افراد و اشیاء در واقع وجود مطلق را شامل نمی شود وبنابراین همه چیز تهی و در خلأ است. تأثیر کامل تز ناگارجونا را می توان در کلماتی که وی برای تقدیم اثر عمدۀ خود به بودا به کار برده مشاهده کرد. وی بودا را اینگونه

توصیف می کند که مدعی بود:

…. اصل نسبی بودن جهانی،

آن مثل سعادتِ بسیار می باشد(نیروانا)،

آرامش کثرت و یا جمع بودن،

در آنجا هیچ چیزی از میان نمی رود،

وچیزی هم ظاهر نمی شود.

هیچ چیز انتها ندارد،

نه اینکه چیزی باقی و ازلی است.

نتیجۀ این بحث آن است که همه چیز خالی و درخلأ است، حقیقت متعالی تری که از حقیقت معمولی یا دنیوی فراتر می رود.خالی بودن، راه میانه(مادهیامیکا) یا نظریۀ میانه ای بین این دو اندیشۀ افراط وتفریطی وجود مطلق یا مطلق عدم وجود است.

مکتب آگاهی تنها: عقیدۀ اصلی مکتب آگاهی تنها همان چیزی است که در نام آن تجلی یافته است: لحظات وجود ما، لحظات حیات و زندگی مان، تنها در حالتی که در آگاهی شناخته شوند واقعی هستند. متون اولیه این مکتب واقعیت اشیای خارجی در جهان تجربه را انکار می کند.تنها از طریق هوشیاری و آگاهی است که اشیاء واقعی هستند، بنابراین، تنها آگاهی یا ذهن متعالی است که واقعیت دارد. این ذهن متعالی تر یا آگاهی عبارت از یک ظرف، مخزن یا محفظۀ آگاهی است که عواطف و احساسات را از طریق جریان تجربۀ لحظاتی از حیات و زندگی که از درون آن عبور می کند، دریافت می دارد.

مکتب آگاهی نیز از مکاتب فکری نسبتاً پرنفوذ بوده و حتی در دوران جدید نیز پیروان وفاداری داشته است. دو برادر به نامهای آسانگا و واسوباندهو که با نوشته های خویش این مکتب را بنیان گذاشتند، معتقد بودند که آنچه حقیقت و واقعیت دارد، گونه ای قدرت روحی یا ذهنی است.

واسوباندهو می گوید که سه نوع هوشیاری و آگاهی وجود دارد:

اولین هوشیاری و آگاهی، عدم وجود یا نفی هستی(نبودن) پدیده ها است؛ دومین مورد در رابطه با عدم وجود یا نبود وجود قائم به خویش است.

سومین و آخرین هوشیاری و آگاهی نیز در رابطه با عدم وجود، یا نبود وجود و هستی غایی است…

حقیقت(واقعیت) متعالی همۀ دهارماها(لحظات وجودی)

چیزی غیر از میزان حقیقت(چنین بودن) نیست.

این همواره برای ذات خویش حقیقت دارد،

که آن نیز طبیعت واقعی و حقیقی ذهن تنها(یا آگاهی و هوشیاری تنها) است.

۶٫ دین بودایی در 

با وجود اینکه مکتب بودایی ماهایانا از هند سرچشمه گرفت و سپس در مناطقی از آسیای مرکزی نفوذ کرد

کشور  اولین سرزمینی بود که تعالیم ماهایانایی در آن عمیقاً ریشه دوانید و به صورت یکی از اجزای متشکّله و بسیار نیرومند فرهنگ آن کشور درآمد.

۶-۱٫ ارتباط اولیه با فرهنگ چینی- ترجمۀ متون بودایی

اولین بوداییانی که به چین رفتند، با تمدن پخته و کاملی مواجه شدند که چندان پذیرای یک دین جدید نبود؛ لذا عملکرد بوداییان در چین، تا حدود قرن ششم میلادی چندان ریشه نگرفته بود.

افسانه هایی روایت می شوند که حکایت از ورود دین بودایی به چین، در حدود سالهای ۲۱۱- ۲۰۸ قبل از میلاد دارند. امروزه اکثر صاحبنظران این قبیل افسانه ها را رد می کنند. از این قبیل داستانها نتیجه می شود که در حدود اواخر قرن اول میلادی، گروههای کوچک بودایی در چین حضور داشته اند.

هر فرد چینی که به سلک راهبان بودایی درمی آمد، پیمان می بست که همواره مجرد باقی بماند. علاوه بر این، راهبهای بودایی سرهای خود را می تراشیدند که در چشم چینی ها، به منزلۀ خوار شمردن و تحقیر بدنهایی بود که از والدین خویش در یافت کرده بودند.

به رغم وجود یک عده پیروان معتقد و مخلص، حضور رهبری روحانی مکتب بودایی در جامعه چین – که بسیار هم به چشم می آمد- عکس العمل بسیار منفی مقامات و مردم چین را به دنبال داشت. این حقیقت نیز که دین بودایی یک دین خارجی بود که از ناحیۀ مردمی که چینی ها آنان را بربر به حساب می آورند سر چشمه گرفته بود، خود مانع عمدۀ دیگری در راه پذیرش و توسعه آن بود.

چون هر چیزی که وحشیگری خارجی ها(بربرهای هندی) راتداعی کرد، برایحرکت و نهضت جدید بودایی در چین حکم یک مانع را داشت، ترجمۀ متون سانسکریت از اهمیت روزافزونی برخوردارشد. راهبانی از هند و آسیای مرکزی، بعضاً به رغم میل خویش، به چین آورده شده و مجبور شدند تا در کنار راهبان چینی، به انجام این مهم بپردازند. از طرف دیگر، راهبان برجستۀ چینی نیز به هندوستان اعزام شدند تا زبان سانسکریت را فراگرفته و متون مربوطه را با خود بیاورند.

تا اواخر قرن دوم میلادی راهبان بودایی درلویانگ، مرکز عمده ای را برای ترجمۀ متون سازمان داده و درآن ، صدها کتاب از متون دینی بودایی را جمع آوری و ترجمه کرده بودند. حدود یک قرن بعد، یعنی در پایان قرن سوم میلادی،چانگان به مرکز دین بودایی در چین تبدیل شده بود. راهبان متون مقدس بودایی سوترای حکمت کامل و همچنین لوتوس سوترای قانون شگفت انگیز را که احتمالاً از مشهورترین و مورد استفاده ترین متون دین ماهایانایی بود، در آنجا به طور کامل ترجمه کردند.

۶-۲٫ تبدیل شدن به بخشی از دنیای چینی

از شگفتی های تاریخ این است که دردورۀ بومی شدن دین بودایی درچین، طبقۀ حاکم معمولاً از افراد غیر چینی بودند. شیونگ- نوی فاتح که از قبایل آسیای مرکزی بود، به عوض اینکه برای دین جدید بودایی تهدیدی محسوب شود، به شدت در مقام حمایت وارتقای آن برآمد. آنها به دو منظور دین بودایی را پذیرفتند:

یکی از جهت اینکه این دین، دینی چینی نبود و دیگر اینکه اخلاقی عام، همگانی و جهانی را تبلیغ می کرد. در خلال دوران طولانی عدم وحدت و یکپارچگی سرزمین چین در فاصلۀ سالهای ۲۲۰ تا ۵۸۱ میلادی، طولانی ترین و قویترین حکومت سلطنتی این کشور حکومت وِی(۵۳۴- ۳۸۵) در مناطق شمالی بود؛ امپراتوران این حکومت از بین مردم تو- پا بودند که غیر چینی و احتمالاً از نسل ترکها بودند. این نظام سلطنتی در ابتدا با قبول دین بودایی آغاز به کارکرد؛ امّا این سیاست در اواسط قرن پنجم میلادی، جنبۀ معکوس پیدا کرد؛ زیرا پیروان دین تائویی که تمایلات سیاسی نیرومندی نیز داشتند، توانستند نظر امپراتور وقت وو را به خود جلب کنند. در نتیجه، شکنجه و آزار سخت بوداییان رواج پیدا کرد.

در پانصد سال اولیه ورود دین بودایی به سرزمین چین، خیلی وقتها آینده این دین در چین کاملاً نامطمئن به نظر می رسید. روشن است که امپراتوران چین در آن ایام و همچنین پادشاهان و حاکمان بعدی تا عصر حاضر، چه در دین بودایی و چه در هر حرکت دینی سازمان یافته و منسجم دیگر، نوعی تهدید سیاسی احساس کرده اند؛ امّا این مطلب نیز به وضوح به چشم می خوردکه دست اندرکاران بودایی خوب می دانستند که چه وقت باید جانب طبقه فرودست را گرفته و در چه زمان دیگری و به چه صورتی، راه خود را به حلقۀ درباریان و حتی خانوادۀ شخص امپراتور باز کنند. سنت بودایی ماهایانا، به خاطر انعطافی که از لحاظ اصول نظری، ساختار واحکام خویش در مورد زندگی روزمرۀ مردم داشت، برای یک کار تبلیغی دینی در میان فرهنگهای مختلف مناسبتر به نظر می رسید. به این ترتیب، مخالفتهای اولیه چینیان تا حدی پاسخ داده شد و ملایمتر گردید؛ متون مقدس دین بودایی ترجمه شد؛ اشکال هنری چینی با اشکال هنری هندی و آسیای مرکزی در هم آمیخت و به تدریج ، دین بودایی به عنوان بخشی از میراث عظیم فرهنگی چین جای خود را باز کرد.

۶-۳٫ تفکرات و حیات بودایی  در چین

به هنگام معرفی فرقۀ بودایی ماهایانا، دومکتب فکری مورد بحث قرار گرفت. مادهیامیکا یا مکتب خلأ و یوگا کارا یا مکتب وجدان و هشیاری تنها. این مکاتب به رغم این که بسیار نظری و مبتنی بر مفروضات بودند،تا قبل از قرن نهم میلادی  پیروان زیادی را به خود جذب کردند و دامنۀ نفوذشان ، حتی تا عصر حاضر نیز گسترش یافت؛ امّا هیچ یک از آنها با یک سلسله اعمال اعتقادی- عبادی خاص – به جز تفکر و مراقبه- شناخته نمی شوند. مکاتب فکری دیگری که در آنها اصول نظری با آداب ومراسم عملی همراه بود نیز، در چین توسعه پیدا کردند و پیروان بسیاری بدست آوردند. امّا از آنجایی که امروزه در چین، حتی یک مکاتب نیز از درخشش و جاذبیت فوق العاده ای برخوردار نیستند، در بحث حاضر تنها به معرفی آنها پرداخته و بحث کاملتر را به بخش دین بودایی درژاپن- کشوری که امروزه نیز چندین مکتب بودایی سرزنده و فعال درآن وجود دارد- وامی گذاریم.

تی ین تئای : نامگذاری این مکتب از روی کوهی در ایالت چکیانگ صورت گرفته که تی ین تئای- به

معنای تراس آسمانی- خوانده می شود. مردی به نام چی – ای تعالیم جدید خویش را در آنجا بنا نهاد.

چی – ای که در فاصلۀ سالهای ۵۹۷ – ۵۳۸ میلادی می زیست – و بنابراین دوران امپراتوری خاندان سویی را که سرآغاز عصر شکوفایی دین بودایی در سرزمین چین بود، درک کرده بود- کوشش کرد تا در بین انواع گوناگون مکاتب فکری بودایی که در آن عصر در چین رواج داشت، نوعی نظم و قاعده به وجود آورد. اولین تلاش وی آن بود که تمام تعلیم بودایی را در پنج مرحله یا منزلگاه خلاصه کند؛ به نوعی که هر مرحله، مرحلۀ پیش را تکمیل کرده و تعالی بخشد. یکی دیگر از کارهای وی مقایسه روشهای تعلیم و تربیت از قبیل مقایسۀ روش دفعی و ناگهانی با روش تدریجی بود. او سپس به مقایسۀ محتوای نظریه های گوناگون بودایی پرداخت و آنها را بر حسب ظرفیتشان در شنیدن و درک موضوعات ، طبقه بندی کرد.

چی – ای اساس تعلیم خویش را بر مبنای لوتوس سوترا قرار داد که در آن ، جمع بزرگی از بوداها و بودیستوه ها ادعا می کنند که همۀ مخلوقات عالم نجات پیدا خواهند کرد. این نظریۀ نجات و رستگاری همگانی با فرضیۀ دیگری همراه شده بود که مدعی بود حقیقت جهانی تمام حقایق موقتی را شامل شده و ادراک می نماید و درنهایت،به وحدت غایی همۀ امور منجر می شود.

در مورد نظریۀ آغاز این مکتب از چندین نفر از راهبان نام برده می شود؛ امّا بیشتر فاتسانگ (۷۱۲-۶۴۳) را به عنوان بنیانگذار آن می شناسند. وی برای نشان دادن وحدت نهایی همۀ امور و اشیاء، از دو تشبیه جالب و مؤثر استفاده کرد.

مکتب هوآ- ین دربارۀ مرحلۀ رو به گسترش و تکامل نظریۀ بودایی، تئوری خاص خود را داشت و همانطور که انتظار می رفت، مکتب خویش را در مرحلۀ نهایی و پایانی همۀ مراحل قبلی و مکاتب مربوط به آنها قرار می داد. در حقیقت می توان گفت مکتب هوآ- ین ، در ارتباط دادن پدیده های گوناگون بع یکدیگر از مکتب تی ین- تئای فراتر می رفت. امّا احساس و ادراک  وحدت غایی در هر دو مکتب یکی بود. در این مکتب نیز، درست نظیر مکتب تی ین – تئای ، انسان برای درک حقایق نهایی و غایی باید به تفکر و مراقبه روی می آورد.

سرزمین ناب :اگر بخواهیم عبارت چینگ تی یو تسونگ را ترجمه کنیم ، مکتب سرزمین ناب ( خالص ) خواهد شد که دقیقاً نشانگر اندیشه ی این مکتب نیز هست ؛ به این معنا که سرزمین پاک یا خالصی وجود دارد که فرد می تواند در هنگام مرگ به آنجا منتقل شود .

شاید بتوان گفت بزرگترین استاد و معلم مکتب سرزمین پاک ، شانتائو ( ۶۸۱- ۶۱۳) بوده است که معتقد بود بهشت غربی ، دنیایی تخیلی نبوده و کاملاً حقیقی و واقعی است و حتی برای عادی ترین افراد بشر ، قابل حصول و دسترسی است . وی هر آنچه در توان داشت ، در ارتقا و توسعه ی تعالیم و آداب این مکتب صرف کرد : سوتراهای سرزمین ناب و پاک را نسخه برداری و تکثیر کرد ؛ تصاویری از آن بهشت رسم کرد ؛ برای راهبها و افراد عادی ، در پایتخت چان گان سخنرانی و موعظه کرد وخواندن سرودهای ستایش آمیز در مدح آمیتابها را تشویق کرد.

سوتراهای مکتب سرزمین پاک می آموزند که بودا ۀمیتابها خدای سزمین پاک بهشت غربی ، عهد بسته تا همه ی کسانی را که با خلوص و ایمان وی را می خوانند ، نجات دهد .

اصول نظری و ععلی این مکتب  به سهولت قابل درک و پیروی است ؛ لذا تعداد نسبتاً زیادی از مردم عادی ، به دعوتی که از سوی این رته ساده و مستقیم رستگاری به عمل می آمد ، پاسخ مثبت دادند.

چه – آن ، مکتب تفکر و مراقبه : تفکر و مراقبه ترجمه ی دقیق واژه ی چه (ذن در زبان ژاپنی) و عرف رایج این مکتب است ؛ اما آنچه در مکتب چه – آن مترح است ، به مراتب بیشتر از تفکر و مراقبه ی تنهاست.

گفته می شود که فردی به نام بودهی دهارما ، حدود سالهای ۵۰۰ میلادی مکتب چه – آن را از هند به چین آورده است . وی این میل شدید نسبت به روشهای غیر معمول را در بارعامی که به خدمت امپراتور داشت ، به معرض نمایش گذاشت . بودهی دهارما سخن خوییش را این گونه آغاز کرد که حتی نام خود را هم نمی دانم . سپس به ارز یابی اعمال و رفتار خوب امپراتور پرداخت و اظهار داشت که این اعمال هیچ شایستگی و استحقاق خواصی را موجب نمی شود و در پاسخ به پرسشی در مورد دهارمای بودایی ، گفت که این مطلب امری پوچ و تو خالی است . وی سپس به صومعه ای رفت و به مدت نه سال ، در آنجا به ریاضت و مراقبه پرداخت ؛ در حالی که صورت خود را همواره به سوی دیوار نگاه می داشت.

این داستان عجیب نشان می دهد که مفهوم خلأ یا خالی بودن ، از مفاهیم اصلی مکتب چه – آن  است ؛ همان گونه که تقریباً در مورد هر کدام از مکاتب بودایی دیگر نیز چنین است. چیزی که مهم است، این است که فکرو ذهن را از همه ی تفکرات مشغول کننده گذشته خالی کنیم و حتی عادت بحث و استدلال منطقی خویش را کنار بگذاریم .

چهار مکتبی را که شرح دادیم ، در سرزمین چین پایدار مانده و درژاپن نیز با نیروی قابل ملاحضه ای استمرار یافته اند. چینی ها آنها را به این صورت گروه بندی می کنند که مکاتب تی ین- تئای و هوان – ین برای ظرفیت و محتوا و مکاتب سرزمین پاک وچه – آن ، برای تمرین و ممارست روحی هستند.

۶-۴ . تحولات در نظام رهبانی و زندگی پیروان عامی

دین بودایی در سرزمین چین ، بیش از آنچه در کشورهای پیرو مکتب تراوادا به چشم می خورد، راهبان بودایی ومردم عادی و عامی را به هم نزدیک ساخته است .

این واقعیت که راهبان زندگی جداگانه ای داشتند به این معنا نبود که سنگهه ها و معابد بودایی به طور رسمی بر روی مردم بسته اند و هیچ گونه تماس مستمر ونزدیکی بین آنها نیست.

زندگی رهبانی : راهبان بودایی هر روز صبح با کاسه ی درویشی خویش ، برای تمنای خوراک روزانه به در خانه ی این وآن می روند؛ علاوه بر این ، همه ساله در زمان خاصی هدایایی را برای دوختن ردای رهبانی و سایر مایحتاج خویش قبول می کنند. همان طور که در مورد راهبان کشورهای دیگر نیز مصداق دارد، راهبهای چینی به کشت و زرع زمین های دیر نمی پردازند. این کار ( کشاورزی) را عده ای کارکر مزد بگیر (اجاره ای) انجام می دهند. پاره ای وظایف صومعه را راهبان جوان که هنوز مراحل شاگردی و کار آموزی خویش را می گدرانند ، انجام می دهند؛ اما راهبان ارشد ، بیشتر به کار مطالعه ، انجام آداب و مراسم عبادی و آئین های دینی مردم و دست آخر، به تفکر و مراقبه می پردازند.

بدون شک، راهبها از جهات کاملاً متعددی با دنیای مادی بیرون در تماس بودند. سخنرانی های راهبان در مجامع عمومی ، برای آموزش تودۀ مردم بسیار مفید بود و بحث و گفتگویی که غالباً در پایان این سخنرانی ها در می گرفت، صورت یک رقابت و رودررویی فکری داشت و افراد زیادی را به خود جذب می کرد.

مهمترین خدمات راهبان بودایی، در مواقعی بود که فرد یا خانواده ای دچار نوعی  بحران می شد؛ چیزی که در تفکر سنتّتی چین جای آن خالی بود. معمولاً خانواده ها از ایشان دعوت می کردند تا برای درگذشتگانشان سرودهای دینی (سوترا) را بخوانند و خود ایشان نیز در فواصل معین، مجالس یادبودی برای درگذشتگان برگزار می کردند.

مسئولیت امتحان و آزمایش کسانی که به نظام رهبانی درمی آمدند و عهد و پیمان آن را بر خود مقرر می داشتند، بر دوش رئیس صومعه یا راهبهای قدیمی و ارشد بود. اکثر راهبان و راهبه ها را افرادی مؤمن و متقی ، خردمند، متعبّد و با اخلاص تشکیل می دادند.

در خلال این مباحث، اشاره های بسیار مختصری به راهبه ها داشته ایم؛ روش زندگی و نظام رهبانی ایشان درست مانند هم ردیف های مرد ایشان بود. دلایل و انگیزه های پیوستن آنان به جمع خواهرهای روحانی (راهبه) نیز، درست نظیر جمع مردان، بسیار متنوع و متعدد بود. آنها نیز به طبخ و تهیۀ غذاهای گیاهی پرداخته و در وقت مشکل و نابسامانی به مردم کمک می کردند، به ویژه به زنانی که جایی برای زندگی کردن نداشتند.

نحوۀ زندگی پیروان: عکس العمل مردم عادی نسبت به زندگی راهبان و راهبه های بودایی چین، صورت تحسین و احترام داشت. تودۀ مردم چین همواره به صورت مالی از نهادهای رهبانی پشتیبانی کرده اند؛ چه از طریق زمینها و ساختمانهایی که افراد بسیار مرفّه در اختیار صومعه قرار داده اند و چه به شکل هدایای نقدی و جنسی کوچکتر که افراد عادی تقدیم کرده اند.

قبلاً گفتیم که بخش عظیمی از تودۀ مردم چین، به مکتب سرزمین پاک و منزه که بودا آمیتابا را می پرستید، جذب سده بودند. علاقه و پرستش مردم نسبت به بودیستوه دیگری به نام کوان- یین – که مجسمۀ وی در صورت یک مرد از هند به چین آورده شده بود- نیزتقریباً در همان درجه از وسعت و اهمیت قرار داشت. درخواست و دعای زنانی که به دنبال بچه دار شدن بودند یا می خواستند زایمان راحت تری داشته باشند، بانوانی که برای شوهران خویش که در مناطقی دور دست کار می کردند، درخواست سلامتی داشتند، درخواست موفقیت برای فرزندانی که امتحان و آزمایشی در پیش داشته، یا از مرضی رنج می بردند، همگی به پیشگاه این بودیستوه عرضه می شد. به این ترتیب، وی نماد بودیستوه ای بود که دارای روح محبّت و ایثار برای دیگران است.

با وجود آنکه بعضی از تودۀ مردم بودایی مقیّد به گیاهخواری نیستند،آنهایی که دردین خود نسبتاً جدی تر و مقید تر هستند، گیاهخواری یا گوشت نخوردن را نشانۀ یک بودایی واقعی می دانند.

انجمنهای بودایی مردمی به یکی از مشخصه های برجستۀ دین بودایی درسرزمین چین تبدیل شدند. مشارکت بانوان در سازمانهای خیریه یا رهبانی مربوط به زنان، یا انجمنهای بودایی که در آن زنان و مردان در کنار یکدیگر فعالیت می کنند، مبیّن نوعی فاصله گرفتن از الگوهای سنتی چین بوده است.

۶-۵٫ رواج و افول دین بودایی در چین

پس از طی یک دورۀ پانصد ساله از عدم اطمینان و شک و تردید، دین بودایی سرانجام شکل و قوارۀ اصلی خویش را در چین بازیافت. تحولاتی که در صفحات اخیر  شرح داده شدند، در طول سلطنت خاندان سویی و ته آنگ که به ترتیب در فاصلۀ سالهای ۶۱۸-۵۸۱ و ۹۰۷-۶۱۸  حکومت می کردند، به اوج خود رسید.

یکی از امپراتوران سویی، گروههایی از راهبان بودایی را مأمور کرد تا برای تبلیغ دهارما به مسافرت بپردازند ؛ سفری که این راهبان مبلّغ را به سرزمینهای بیرون از چین، یعنی کره و ژاپن کشاند. بسیاری از امپراتوران سلسلۀ ته آنگ نیز توسعه و گسترش دین بودایی را مورد حمایت و تشویق قرار می دادند. تعدادی از آنان نیز، خود عملاً به دین بودایی گرویدند.

شواهد و قراین حکایت از این دارند که چین دوران خاندان ته آنگ، از بزرگترین امپراتوری های جهان- وطنی بوده که تا به امروز وجود داشته است. خاندان ته آنگ، به رغم برخورد مثبت و جانبدارانه ای که نسبت به چندین  مختلف داشتند، ثابت کردند که سرچشمۀ خوبی برای دین بودایی هستند. در قرن هشتم میلادی، امپراتوران چین در حالی که هنوز به ساختن معابد بودایی ادامه می دادند، دستوراتی نیز در زمینۀ محدود ساختن فعالیتهای این دین در سرزمین چین صادر کردند.

در اوایل قرن نهم میلادی، دین بودایی از آن جهت که دینی خارجی بود، به شدت مورد حمله قرار گرفت و با مشکلات سختی مواجه شد.

در سال ۸۴۴ میلادی، سرانجام حکومت دست به اقدام زد. مأموران حکومتی هزاران تمثال و مجسمۀ بودا را ضبط و بسیاری ازآنها را ذوب کردند تا برای ضرب سکه مورد استفاده قرار دهند. حدود ۵۰۰۰ صومعه و قریب ۴۰۰۰۰ معبد و بتکده بودایی تخریب شد. سال بعد از آن، حدود ۲۵۰۰۰۰ راهب و را

راهبۀ بودایی مجبور شدند از لباس روحانی خارج شده، به جمع مردم عادی بپیوندند.

دین بودایی ، حداقل تا اواسط دوران حکومت سلسلۀ ته آنگ، در سرزمین چین رو به ترقی و صعود بود و از آن دوران به بعد ، تنزل و افول آن آغاز شد.

دو شنبه 10 شهريور 1393برچسب:دین بودایی, :: 15:37 :: نويسنده : آتش
در سراسر جهان مکانهایی با تاریخچه ای تیره و وحشت زا وجود دارند. بازدید از مکان‌های ترسناک شاید بی شباهت به رفتن به جاهایی که ارواح سرگشته در آنجا هستند نباشد. حتی ترسناک‌تر از این رفتن به مکانهایی با ارواحی این جهانی است که بشر هم نیستند.
 

تونل جیغ زن، جاده وارنر

طبق یک افسانه محلی روح یک زن جوان این محل را تسخیر کرده است. گفته اند که شخصی این زن جوان را آتش زده و در حالیکه با لباس‌های سوزان در جستجوی راه فرار بوده در این تونل محبوس و جان می‌سپارد.

در داستان‌های محلی قدری تفاوت نیز وجود دارد، یکی از این داستانها می‌گوید که پدر عصبانی دختر او را به داخل آتش انداخته است؛ چرا که او به خاطر طلاق ناراحت کننده کنترلش بر روی فرزندان و قدرت ایفا کردن وظایف پدری را از دست داده بود.

در داستان دیگری گفته شده عده ای این دختر را دزدیده و بعد از آن برای پاک کردن شواهد و مدارک دختر را می‌سوزانند. همه این داستانها باعث شده مردم از تونلی که در آن صدای جیغ گوشخراش یک زن شنیده می‌شود دوری کنند.

 

پل Bessie Little، دیتون


روح یک دختر کشته شده به نام Bessie Little به طور مرتب به این پل در خیابان Ridge بازمی‌گردد. این دختر در تاریخ 27 آگوست 1896 به دست دوست پسرش «آلبرت جی فرانتز» کشته شده بود. Bessie از این پسر باردار بود و آلبرت هم نمی‌خواست با او ازدواج کند، بنابراین آلبرت با خالی کردن گلوله ای به مغز دختر بینوا را کشته و صحنه را طوری بازسازی کرد که خودکشی به نظر برسد.او برای رسیدن به این هدفش دوبار به Bessie شلیک کرد و این کاملا واضح است که دختر این کار را با خودش نمی‌کرد.

در تاریخ 19 نوامبر 1897، «آلبرت جی فرانتز» در زندان اوهایو در کلمبوس به صندلی الکتریکی بسته و با اتهام قتل درجه یک به مرگ محکوم شد. بنابراین در افسانه‌ها گفته شده که این دختر با بازگشتن به شهرک «مونتگومری» قصد تسخیر کردن این پل را دارد.

 

دانشگاه اوهایو، آمریکا


«ویلسون ‌هال» به خاطر یک دختر (احتمالا یک دختر جادوگر) معروف شد. این دختر لحظاتی بعد از اینکه با خون خودش نوشته‌هایی شیطانی و ماوراطبیعی روی دیوار نوشت خودش را کشت. 5 ستاره دنباله دار که به شکل ستاره پنج پر درآمده بودند این محوطه را احاطه کردند همراه با ساختمان اداری که که در وسط نشان شیطان قرار گرفته بود.

و در داستان دیگر از «واشینگتون‌ هال» نام برده شده که به خاطر منزل دادن به بازیکنان بستکبال یک تیم معروف شده بود؛ او و تمام بازیکنان در یک تصادف وحشتناک کشته می‌شوند و گفته شده ارواح آنها هنوز سالن دانشگاه را در تسخیر خود دارند و گاهی اوقات می‌توان صدای دریبل زدن را در سالن شنید.

سرداب‌های «جفرسون ‌هال» از مکان‌هایی است که ارواح بی‌شماری از خودشان نشانه‌هایی نشان می‌دهند. و بالاخره به خاطر Ridges یک تیمارستان مخروبه که اکنون به خاطر رفتارهای نامناسب و شوک الکتریکی شناخته شده است.

در روایت‌های ترسناک در مورد تیمارستان گفته شده که: یک روز یکی از بیماران ناپدید می‌شود، 5 هفته بعد جسدش درحالی پیدا می‌شود که به طور کامل فاسد شده ولی دور جسدش لکه‌هایی به صورت خطی محیطی کشیده شده. این لکه را امروزه هم می‌توان در آن مکان دید!

 

جاده کلی، اوهایوویل، پنسیلوانیا


در فاصله یک مایلی جاده کلی در اوهایوویل، پنسیلوانیا منطقه ای است که گزارش‌های بی‌شماری حاوی فعالیت‌های ماورایی و اتفاقات عجیب از آنجا گزارش شده است. گزارش‌ها حاکی آن است که وقتی حیوانات وارد این منطقه تسخیر شده می‌شوند آرامش و ملایمت خود را از دست داده و این آرامش تبدیل به درنده خویی شده و سپس به سمت حیوانات دیگر و حتی انسانها می‌روند.

این جاده با جنگل فشرده، سیاه و وحشت‌انگیز احاطه شده که در آن جنگل نیز سر و صداها و اشباح سفید رنگی شنیده و دیده شده که قابل تشریح کردن نیست. هیچ کس کاملا مطئن نیست که چرا این بخش کوچک از جاده تسخیر شده است، اما در برخی تئوری‌ها گفته شده که این اتفاقات از جهاتی می‌تواند به فعالیت‌های آیینی که یکبار در این مکان برگزار شده ارتباط داشته باشد و نیز نفرین‌هایی که به این دلیل مردم این سرزمین دچارش شده اند.



زندان آلکاتراز، سان فرانسیسکو



این جزیره از نظر بومی‌های آمریکایی مکانی شیطانی بوده، که در طی قرن‌ها مرگ‌ها بی شماری در اثر تصادف، قتل و خودکشی به خود دیده است. با تاریخچه سیاهی که دارد جای تعجب نیست که بگویند که ارواح آلکاتراز را بیشتر از تمام مکان‌های دیگر تسخیر کرده اند.

اگر این باور که ارواح به دنیا باز می‌گردند تا مکانهایی که در آنجا شکنجه شده اند را تسخیر کنند، پس آلکاتراز باید در اثر هجوم ارواح به آنجا منفجر شود. در طول سال‌ها گزارش‌هایی حاوی اتفاقات مرموز در جزیره آلکاتراز وجود داشت. این گزارش‌ها از سوی بازدید کننده‌ها، نگهبانان پیشین و زندانیان پیشین و کارکنان خدماتی پارک ملی بود. از فانوس دریایی محل هم بارها صدای دلنگ دلنگ، جیغ و گریه شنیده شده است.

البته داستان‌های بی شماری در مورد این محل وجود دارد که در این مقاله کوتاه ما نمی‌گنجد و برای تشریح تمام آنها نیاز به نوشتن یک کتاب داریم. بعضی از این اتفاقات عجیب هم در پاراگراف بالا ذکر شد.

فانوس دریایی جزیره در سال 1854 ساخته شد و سپس در زلزله بزرگ سانفرانسیسکو در سال 1906 به طور کامل نابود و خراب شد و بعد به طور ناگهانی دوباره ظاهر شد، چندین گزارش در مورد این محل مربوط به شب‌های مه گرفته بوده همراه با صدای سوت مانند وحشتناک و یک چراغ سبز فلش زن که به آرامی ‌اطراف جزیره را روشن کرده و به همان سرعتی که روشن شده بود ناپدید می‌شود.


قلعه ادینبورگ، ادینبورگ، اسکاتلند

این قلعه باشکوه مکانی مربوط به قرون وسطاست و در قسمت بالایی یک پرتگاه صخره ای واقع شده و چشم انداز زیبایی از تپه‌های اسکاتلند به انسان می‌دهد. اما داخل این دالان‌های تاریک و خیابان‌های باریک ادینبورگ صدای مردگان شنیده می‌شود.

اینها حداقل اتفاقاتی است که در مورد این محل گزارش شده. اینجا مکان‌های مناسبی برای اشباح دارد شامل: سلول‌های زندان قلعه، سردابه‌های پل جنوبی، محوطه پادشاه ماری و یک خیابان متروکه برای استفاده قرنطینه و سرانجام قربانیان مدفون شده به خاطر مبتلا شدن به طاعون و بیماری‌های دیگر.

همچنین گزارش‌های دیگری درمورد این مکان مخابره شده شامل: دیده شدن شبح سگ، دیده شدن طبل زن بدون سر و جسد زندانی‌هایی که در طول جنگ 7 ساله فرانسه و جنگ استقلال آمریکا کشته شده بودند.

دو شنبه 10 شهريور 1393برچسب:ترسناک‌ترین افسانه‌ها, :: 15:33 :: نويسنده : آتش

کینتارو (金太郎)، که اغلب به عنوان: پسر طلایی یا پسر زرین ترجمه می‌شود، یک قهرمان قومی و بومی در فولکلور ژاپن است. او از وقتی که یک کودک محسوب می‌شد دارای قدرت برتر و مافوق بشری بود و توسط عجوزه کوهستان در کوهی بنام کوه آشیگارا، که در ناحیه‌ای کوهستانی قرار داشت، بزرگ شد. او با حیوانات آن کوهستان روابط دوستانه‌ای برقرار کرد و بعدها ، پس از دستیابی به شوتندوجی، بلا و وحشت موجود در منطقه اطراف کوه اوئی، او تبدیل به یکی از پیروان وفادار میناموتو نو یوری میتسو گردید و نام جدید ساکاتا کینتوکی(坂田 公 时؟) گرفت. او چهره‌ای محبوب در درام نُه (noh) و کابوکی محسوب می‌شود، و سفارشی موجود است که [به خانواده‌های پسردار] توصیه می‌کند در روز پسران (روز بچه‌ها)، یک عروسک کینتارو را برپا دارند، با این امید که پسران آنها نیز، به همان اندازهٔ کینتارو شجاع و قوی شوند.
irezumi kintaro horimatsu 4 of 4 كينتارو  | عکس تصاویر تاریخ باستان تمدن عکسهای اسطوره اساطیر افسانه

کینتارو در ظهور خویش به صورت یک انسان یا یک مرد واقعی، ساکاتا کینتوکی نام دارد، که در طول دوره هیان می‌زیست و احتمالا اهل جایی بود که هم اکنون شهرستان می‌نامی – آشیگارا نامیده می‌شود. او به عنوان ملازم یا نوکر، برای سامورایی میناموتو نو یورمیتسو خدمت کرد و تمامی توانمندی‌هایی که برای یک مبارز ضروری شناخته می‌شود را به خوبی کسب نمود و به عنوان یک مبارز تمام عیار شناخته شد.

همانطور که در مورد زندگی بسیاری از افراد که بیشتر از عمرشان زیسته‌اند، معمول است، افسانه‌های مربوط به کینتارو نیز، با گذشت زمان افزایش یافته‌است.

کینتارو، پسر زرین، در اساطیر ژاپن دارای قدرتی فوق طبیعی تلقی می‌شود. وی در برخی روایات یکی از چهار ملازم یوری میتسو معرفی شده‌است. می‌گویند که وی از کودکی درختان عظیم را از جا می‌کند. در موزه ویکتوریا و آلبرت، نقاشی از شون یئی، تصویر کینتارو پسر زرین را نشان می‌دهد که با کندن درختی از ریشه، غول عنکبوت را هلاک کرده‌است.

کینتارو به مهابت و داشتن نیروی بدنی بسیار و وفادار بودن شهرت دارد. می‌گویند که مادر کینتارو از ارواح کوهستان بود و یاما-اوبا نام داشت. همچنین در افسانه‌هایی دیگر گفته می‌شود که پدر کینتارو از جنگاوران مغضوب دربار و مادر او زنی میرا [=میرنده، فانی] بود که زندگانی خود را وقف خدمت به شوهر خویش کرد.

220px Kuniyoshi The Giant Carp كينتارو  | عکس تصاویر تاریخ باستان تمدن عکسهای اسطوره اساطیر افسانه

کینتارو

کینتارو بعد از مرگ پدر زاده شد و در عزلت کوهستان با مادر خویش و حیوانات وحشی بزرگ شد. گفته می‌شود که پوست بدن او طلایی رنگ بود و در خردسالی، کودکی بسیار زیبا و چندان قوی بود که می‌توانست هر درختی را با یک دست ریشه کن کند. حریف کُشتی او از روزگار خردسالی، خرسی قوی پنجه بود. کینتارو مزید بر داشتن نیروئی شگفت انگیز، بسیار فرزانه و مورداطمینان نیز بود و این ویژگی قابل اطمینان بودن او، چنان بود که حتی حیوانات وحشی نیز به او اعتماد می‌کردند. می‌گویند که کینتارو هیچ حیوانی را نکُشت و از حیوانات نکته‌های بسیار آموخت.

پس از اینکه امپراتور، کینتارو را شناخت و از نیروی بدنی او آگاهی یافت، کینتارو را به دربار فراخواندند و بدین ترتیب او در کیوتو در شمار ملازمان یوری میستو [یوری میتسو؟] که یکی از قهرمانان و رهبران اولیهٔ میناموتو بود، درآمد.

بدینسان کینتارو سرانجام در کیونو نام پدر خویش را زنده ساخت و در شمار قهرمانان بزرگ ژاپن درآمد.

 

کهن ترین بنایی که در پرده ای از ابهام پوشیده شده و هنوز باقی مانده است ، با کلیه پیشرفتهای علمی و تکنولوژی در دنیای امروز، باز هم اعصار مجهول تاریخ از نظرها به دور مانده است . هنور حتی انسان نمی تواند به دقت قدیم و آثار قدیمی ،سنگهای ساختمانی را با همان ظرافت بسازد . هنوز استادان از روی هم چیدن سنگهایی به قطعات هفتاد تن مشابه آنچه که با دقت و وسواس عظیم در بنای هرم بزرگ به کاررفته است ، عاجزند . هنوز محاسبات ریاضی ما در اندازه گیری ابعاد زمین و حرکت سیاره ها از دقت و صحت محاسبات انجام شده در زمان بنای هرم بزرگ برخوردار نیست . اینکه چرا هنوز در تهیه و تدارک وسایل اندازه گیری لنگان لنگان به دنبال انسانهای ماقبل تاریخ هستیم ، چگونه این تمدن درخشان ، هرمهای مصر ، در برهه ای از زمان درخشیده و سپس ناپدید شده است ، بر ما پوشیده می باشد . هنوز کاملأ مشخص نیست که آیا این قدرت علمی و هنری که انسان امروز تنها گوشه ای از آن را دریافته است ، از یک مغز فوق انسان و یا منبع فکری خارق العاده است . این امکان را هم مذهب و عرفان تایید می کند . امکان دیگر رسیدن این تمدن پیشرفته از خارج کره زمین به ساکنان زمین است و یا البته لزومأ نمی توان گفت که یکی از این نظریات درست است . با توجه به آنکه بشر امروز هنوز در تنگنای این تمدن سردرگم است و می اندیشد که این این امر یک مسئله خارق العاده و خاص می باشد و لذا سبب آن نیز خاص است ، در هر حال منبع و منشا این ظرافت هنری و علمی در ساختمان هرم بزرگ و اهرام مصر هرچه باشد ، این حقیقت به جای خود باقی است که این ساختمان از چنان نبوغ و مهارت شگرفی برخوردار است که در طول تاریخ انسان ها نظیر آن مشاهده نشده است و هر جسم یا ساختمان هرمی شکل که دقیقأ با ابعاد متناسب با هرم بزرگ مصر ساخته شود و در امتداد شمال و جنوب میدان مغناطیسی زمین قرار گیرد ، می تواند به پیرایش ، انعکاس و تمرکز میدان های انرژی منتهی شود . از آزمایش های متعددی که در درون اجسام هرمی شکل با ابعاد چند سانتی متر یا چند متر انجام شده ، این نتیجه حاصل گردیده است که نوع جسم یا ماده ای که در ساختمان این اهرام به کار می رود ، به هیچ وجه در ماهیت میدان های انرژی که در درون آن ها متمرکز می شود ، تاثیر ندارد .

"نتایج آزمایش های انجام شده "


1- غذاهای فاسد شدنی تا مدتها مدید بدون فساد در درون هرم باقی می ماند


2- آب های آلوده ، تصفیه و عاری از میکروب می شوند *در مورد این ازمایش در فصول آینده بیشتر صحبت خواهیم کرد


3- نباتات با سرعت بیشتری رشد می یابند


4 - فلزات زنگ زده ، جلا و صیقل اصلی خود را باز می باند


5 - انسان ها به استراحت بهتری دست یافته و نیز به قدرت اندیشه آدمی افزوده می شود


6- آرامش و درمان امراض روانی با سهولت بهتری انجام می شود

مسئله ای که برای اولین بار منتهی به کشف این خواص در اجسام هرمی شکل گردیده ، ملاحظه این حقیقت بود که حیوانات مرده در اندرون آرامگاه اصلی فرعون در هرم بزرگ هرچند آب خود را از دست داده ولی فاسد نشده اند در نتیجه این مشاهده بود که بشر متوجه گرید که شاید شکل خاص هرم در این پدیده دخالت داشته باشد . برای تحقیق این موضوع هرمی به ارتفاع75 سانتیمترساختند و جسد یک گربه را مستقیمأ در زیر راس هرم و به فاصله یک سوم ارتفاع هرم از پایه آن قرار دادند و مشاهده کردند که گربه چندی بعد بدون هرگونه تجزیه و فساد به مومیای تبدیل شده است . در آخر نتایج این آزمایش منشر شد ، اعلام گردید که بین شکل اهرام و اثرات فیزیکی و شیمیایی و بیولوژی فضای داخل آن نسبت های معینی وجود دارد و با رعایت این نسبت ها می توان اثرات ناشیه را تشدید نمود . بر خلاف تصور عمومی که به مدت 500 سال هرم گیزا را تنها آرامگاهی بزرگ برای خئوپس تصور می کرد و دستور ساخت آن را تنها علت عقده های خود بزرگ بینی می دانست ، اکنون دانشمندان دریافته اند که این بنای شگفت انگیز ، گنجینه ای از علوم مهندسی ، ریاضی ، ژئودزی ، اختر شناسی ، معماری و دیگر دانش های شناخته شده روزگار خود ما بوده است . گویااین ساختمان هرمی شکل همچون کتابی سنگی بازگو کننده دانش و تکنولوژی آن روزگاران است . مورخین ، جهانگردان و دانشمندان علیرغم وجود اهرام بی شماری که در سرتاسر زمین (چین ، ژاپن ، مصر ، .. ) هست . تنها در زمینه هرم گیزا بوده است که کتابها نوشته اند و پژوهش ها کرده اند ، به عنوان مثال در مصر حدود 30 هرم نسبتأ مهم وجود دارد که از نظر محققان 6 هرم که قبل از هرم بزرگ ساخته شده است ، از نظر عظمت ، کمال هندسی و محاسبات ریاضی در سطح پایین تر قرار دارند و در 23 هرم دیگر که پس از آن ساخته شده اند ، از دقت و ظرافت کار به نحو محسوسی کاسته شده است . هرم بزرگ در 16 کیلومتری غرب قاهره در زمین مسطحی به وسعت 6/2کیلومتر مربع از دشت جیزه مشرف به نخلستانهای دره نیل بنا گردیده و سطح زیر بنای آن که اندکی بیش از 13 جریب را می پوشاند با دقتی معادل چند میلیمتر اختلاف تسطیح شده است. دانشمندان پر آوازه جهان در پی مطالعه و محاسبات گسترده خود به این نتیجه شگفت انگیز دست یافته اند که ابعاد هرم گیزا در رابطه تنگاتنگ با ابعاد کره زمین است . یعنی نه تنها طول پیرامون قاعده هرم برابر طول نیم دقیقه قوس نصف النهاری است که از راس هرم گذشته و دلتای رود نیل را در بر میگیرد ،بلکه دانش نوین پیرامیدوگرافی ثابت کرده است که بسیاری از ابعاد بنیادین بخش های گوناگون هرم گویای شمار روزها ، سالها و سده های شمسی اند. ولی متاسفانه نحوه محاسبه این اعداد در حدود 6800 سال قبل هنوز مشخص نشده است ، همچنین مدارکی که سطح جنوبی هرم یافت شده است که ثابت می کند مصریان از این سطح به وسیله پدیده ای که فلاش نام گرفته ، روزهای تعدیل بهاری و پاییزی را تعیین می کرده اند . افزون بر این نور انقلاب زمستانی نیز توسط گوی زرینی که دو راس هرم قرار داشته اعلام می نمودند .

برای ساختمان این اهرام ، دو میلیون و ششصد هزار قطعه ، سنگ های ساختمانی تراشیده شده ، از گرانیت و سنگ مرمر با وزن هایی از 2 تا 70 تن با دقتی بی مانند در حدود جزئی از میلیمتر تراشیده شده تا بنایی به ارتفاع 140 متر پدید آورده است . نکته جالب اینکه در احداث زاویه ها و شیب های هرم ، عامل دقیق و پیشرفته علم مثلثات مورد نظر بوده است . تسطیح و هموار کردن چندین هزار هکتار زمین دشت جیزه برای زیربنا و محوطه پیرامون هرم و نیز تراش و صیقل دادن آن قطعات عظیم سنگی ، چنانچه از برگردان حروف هیروگریف منقوش بر سنگ نوشته ها و همچنین از گفته های کاهنین به هرودوت (پدر تاریخ)بر می آید ، مصریان پستی و بلندی های مسطح زیرپی را به وسیله آب ، هموار و محوطه را تسطیح و تراز می کردند . مجموعه اطلاعات به دست آمده تا امروز حاکی از این است که هرم بزرگ ، راز بزرگ یک دانش گمشده در تاریخ را در سینه خود دارد .تاچندی پیش هرگونه دلیل روشنی وجود نداشت که مصریان پنج هزار سال پیش توانایی محاسبات ریاضی و نجومی دقیق برای پایه گذاری این چنین ساختمان شگفت آوری را داشته اند .

" برخی از مشاهدات درمورد هرم "

بسیاری سال پیش ، گروهی از مردم به طور اتفاقی متوجه شدند که صداهای غیر عادی به مانند زمزمه های نامفهوم از اهرام به گوش می رسد . با توجه به آنکه صدا و صوت نوعی انرژی است ، اگر مصر قدیم به خواص و آثار مرتبت بر صدا تا این حد آشنایی داشتند ، کاملأ منطقی به نظر می رسد که جنبه های اکوستیک معماری در ساختمان هرم رعایت کرده باشند و حقایق مشهود نیز این گمان را تایید می کند . در تمدن و فرهنگ ملل قدیم به خصوص در افسانه های ملت چین مکرر از نوعی نداسنگ ، یافت می شود . این سنگ ها از نوع یشم بوده و به هنگام برخورد دو قطعه از آنها ، آوایی خوش شبیه به آهنگ موسیقی شنیده می شود . چینی ها این طنین را صدایی آسمانی و ندای بزرگ طبیعت می نامیدند

سر ویلیام ، دویست سال قبل یک خبرنگار کنسول الجزیره در گالری بزرگ اهرام هرم گیزا ، برای اولین بار متوجه شد که صدا در این فضا به وجهی غیر عادی تشدید و طنین انداز می شود ، اما چنانکه بعد ها مشخص شد ، این تشدید صدا محدود به هرم بزرگ نیست . بسیاری از افراد ادعا کرده اند که صداهایی غیرعادی به مانند زمزمه های نا مفهوم که از راه دور به گوش می رسید از هرم های کوچک (مدل) نیز شنیده اند . از زمانهای بسیار قدیم ، پزشکان به این حقیقت آشنا بودند که صدای موسیقی در شفای پاره ای امراض به خصوص بیماریهای روانی اعجاز می کند . رشد گیاهان را سرعت می بخشد و در حیوانات و انسانهایی که در معرض انواع صدا قرار می گیرند ، تغییرات و تحولات کاملأ محسوسی پدید می آورد و اینک بر اساس دانش جدید همه این پدیده ها نشانگر آن است که امواج صدا حامل نوعی انرژی هستند که عمیقأ بر روی سلولها اثر مثبا یا منفی باقی می گذارند . در مصر قدیم ، صدا به عنوان یکی از ابزارهای اصلی برای درمان بیماریها به کار گرفته می شد . یونانیان ، ایرانیان ، هندیها، سرخپوستان آمریکا و بسیاری از قبایل بدوی از این سیستم معالجه سود می گرفتند .فیثاغورث حکیم یونانی در مورد آزمایش های خود از صدا به عنوان یک نیروی خلاق نام میبرد که ارتعاشات آن هم جنبه مادی و فیزیکی و هم اثرات معنوی دارد . او مدعی بود که این علم را در انجمن ها ی سری مصر فراگرفته است .یکی از جالبترین تجربیات در مورد تاثیر صدا به وسیله خانم دورتی رتالاک همسر یک موسیقیدان به عمل آمده است

" شعاعهای نورانی اهرام "


گزارشهای دیگر درباره هرم بزرگ حاکی است که گهگاه شعاع های نورانی دایره ای شکل ، اطراف هرم را در بر می گشود و یا صدا هایی ناله مانند از پیکره ابوالهول شنیده می شود . به هر صورت طبیعت انرژی در اطراف و داخل هرم هرچه تصور شود و هدف سازندگان و معماران آن در ایجاد و کاربرد قدرت های کیهانی هرچه بوده باشد ، این حقیقت به جای خود باقی است که هم اکنون این نیرو ها در هرم حضور دارند و زمانی که به شناسایی و نحوه عمل این نیروها آگاه شویم شاید به استقرار تمدنی بنیادی و اصولی توفیق فراهم یافت .

یکی از نویسندگان به نام پیتر تامکینز به نقل از سر ویلیام سیمونز یکی تز مخترعین انگلیسی می گوید :در مسافرت به مصر و بازدید از هرم گیزا هنگامیکه در فضای باز راس هرم ایستاده بودم ، بر حسب تصادف دستهای خود را به طرف بالا بردم و دریافتم که با حرکت انگشتانم ، صدای تخلیه الکتریسیته استاتیک از خازنی به گوش می رسد . آن گاه تنها انگشت اشاره دستم را به طرف بالا بردم و حالتی همانند سوزن سوزن شدن ، در انگشتم احساس نمودم . در این حالت بر آن شدم جرعه ای از شرابی که به همراه داشتم بنوشم ولی با نزدیک نمودن بطری به لبانم ناگهان یک شوک الکتریکی ایجاد گردید . به دنبال کشف این پدیده تدبیر جالبی اندیشیده و یک روزنامه را به آب آغشته نمودم . سپس آن را همانند لفافی به دور شیشه شراب پیچیده و بدین سان بطری را به یک خازن الکتریسیته تبدیل نمودهم ، آنگاه بطری را در بالای سر خود نگاه داشتم . در این حال به روشنی صدای تخلیه الکترسیته استاتیک به گوش می رسید . سر ویلیام می افزاید : سپس به یکی از همراهان نزدیک شده و دست او را لمس نمودم ، در این حالت شوک الکتریکی شدیدی ایجاد شد به گونه ای که وی ناگزیر به گریختن از راس هرم گردید


" بمباران اتمی اهرام "

سال 1961 میلادی را می توان سرآغاز دگرگونی در بررسی اسرار هرم گیزا دانست . . در این سال دکتر لویی الوارز، برنده جایزه نوبل در رشته فیزیک بر آن شد که اسرار درون هرم گیزا را کشف نماید . وی بر این باور بود که این بار با روشی کاملأ نوین و جدا از شیوه های آزموده شده پیشین احتمالأ بتواند به اسرار نهفته در سردابها و اتاق های پنهانی درون آن راه یابد . در این هنگام که شاید از صدها پژوهشگر اهرام ازسراسر جهان با بی صبری در انتظار پایان آزمایشها و اعلام نتیجه نهایی بودند بمباران اهرام بیش از 2 میلیون بار توسط دکتر کهد که همکار دکتر الوارز ، آغاز گشت . لیکن با نهایت تاسف و ناباوری پس از تجزیه و تحلیل نتایج به دست آمده توسط کامپیوتر های پیشرفته دانشگاه قاهره پاسخی که انتظار می رفت به دست نیامد . پس از سپری شدن نزدیک به یک سال از بمباران اهرام توسط دانشمندان یاد شده ، یکی از خبرنگاران روزنامه تایمز لندن به نام جان تامن تف در نوشتاری که در 14 جولای 1969 در این روزنامه به چاپ رسید گفت اهرام تمامی قوانین شناخته شده دانش فیزیک را رد می کند ، زیرا متاسفانه هر بار نتیجه به دست آمده آزمایش را به کامپیوتر داده ایم پاسخی کاملأ متفاوت با پاسخ های پیشین دریافت داشته ایم . دکتر کهد مسئول طرح بمباران اهرام نیز در پاسخ به نوشتار خبرنگار انگلیسی می گوید : اینک ناچاریم یکی از این دو فرضیه زیر را بپذیریم

2 - با توجه به شکل هندسی و ابعاد و موقعیت جغرافیایی اهرام ، احتمالأ نیروهای مرموز و نا شناخته ای در کارند که مانع انجام عملیات شده و یا به گفته دیگر سردرگمی کامپیوتر ها را موجب می شوند



1- برابر پیش بینی های به عمل آمده از سوی فراعنه در هزاران سال پیش همچنین به باور اهالی بومی دشت گزا ، گرفتار نفرین فراعنه آرمیده در درون اهرام میشویم

لینکهای مربوط :

عکس ماهواره ای زیبا از اهرام ثلاثه مصر که نسبت های شگفت انگیز بین اهرام را نیز نشان می دهد


دو شنبه 10 شهريور 1393برچسب:اهرام ثلاثه مصروشگفتیها, :: 15:22 :: نويسنده : آتش
مطالعه و آشنایی با افسانه های ملل مختلف خالی از لطف نیست. در این میان، جانوران اساطیری و افسانه ای، بخشی مهم و جذاب از افسانه های یونان را تشکیل می دهند. ما نیز در اینجا به تعدادی از جانوران شگفت انگیز که در افسانه های یونانی آمده اند، می پردازیم.
 

اساطیر و افسانه ها مجموعه داستان هایی است که بیشتر درباره خدایان و موجودات افسانه ای نقل می شده است. بیشتر این اساطیر و افسانه ها از دوران باستان سینه به سینه بازگو شده و سند مکتوبی از آنها به جای نمانده است و در بسیاری موارد نیز تنها می توان به آثار و نقوش به جای نمانده بر روی اشیاء و ظروف باز مانده از گذشتگان استناد نمود. اما هدف گذشتگان از چنین داستانها و افسانه هایی چه بوده است؟

آنچه مسلم است این داستانها و افسانه ها تنها به منظور سرگرمی به وجود نیامده اند. در واقع پیشینیان، افسانه ها و اساطیر را به عنوان پاسخی برای پرسشهایی درباره طبیعت و زندگی خود باور داشتند. این اساطیر و افسانه ها باورها و جهانبینی یک قوم را تشکیل می داد. پاسخی بود به اینکه چرا جهان بدین گونه است، پاسخی به چگونگی پیدایش جهان، علل پیشامدها و رخدادهای طبیعی و ارتباط میان آنها. بدین گونه گذشتگان برای پرسشهای ذهن علت جوی خود، پاسخی می یافتند. مثلا علت بارش باران، فصول گوناگون، صدای رعد و حتی پرسشهای بنیادی تر نظیر پیدایش هستی، سرچشمه حیات، مرگ و زندگی پس از آن.

با توجه به آنچه که گفته شد، مطالعه و آشنایی با افسانه های ملل مختلف خالی از لطف نیست. در این میان، جانوران اساطیری و افسانه ای، بخشی مهم و جذاب از افسانه های یونان را تشکیل می دهند. ما نیز در اینجا به تعدادی از جانوران شگفت انگیز که در افسانه های یونانی آمده اند، می پردازیم.

آرگوس (Argus)

 

آرگوس، یکی از قهرمانان اساطیر یونان است که به آرگوس مشاهده گر مشهور است. علت این نام گذاری تعداد فراوان چشمان او بوده که در بعضی روایات 4 چشم و در بسیاری از داستانها و نقاشیها دارای 100 چشم بوده است که در سراسر بدن او قرار داشتند. این خاصیت، آرگوس را به یک نگهبان ایده آل مبدل کرده بود و هرا، همسر زئوس، او را برای نگهبانی زئوس و معشوقه اش ایو (Io)، گماشته بود. اما زئوس به هرمس، پیغامبر خدایان، دستور داد تا ایو را برباید و هرمس خود را به شکل چوپانی درآورد و با حکایتهای طولانی و آوای نی خود، آرگوس را به خواب برد و ایو را دزدید. در بعضی از داستانها، آرگوس در آخر به دست هرمس کشته میشود.

کایمرا (Chimaera)

 

کایمرا فرزند اژدهایی صد سر به نام تایفویوس (Typhoeus) و موجودی نیمه پری، نیمه مار به نام اکیدنا (Echidna) است و یکی از معروفترین هیولاهای اساطیر به شمار میرود. کایمرا موجودی با دو سر شیر و بز در یک سو و دمی با سر مار از سوی دیگر بوده است. بدن او هم نیمی شیر و نیمی بز بوده و از دهانش آتش می ریخته است.

 

این هیولا، با از بین بردن گله های دامداران و حمله به مردم، موجب وحشت اهالی لیسیا(Lycia) بود و به دست مردی به نام بلروفون (Bellerophon) از اهالی کورینت (قرنت) کشته شد.

سایکلوپ ها (Cyclopes)

 

یونانیان خدایان و هیولاها را فرزندان تیتان ها- خدایان اولیه- میدانستند که بیشتر آنها فرزند گایا (Gaea) الهه مادر و اورانوس (Uranus) بودند. اورانوس خدای آسمان و فرزند گایا بود و گایا خود به تنهایی او را به وجود آورده بود. این دو با یکدیگر فرزندان بسیاری به وجود آوردند که شامل 12 تن از تایتان ها نیز هست. سایکلوپها، که غولهایی یک چشم بودند، سه نفر بودند و نماد رعد، برق و صاعقه به شمار می آمدند. این غولها، اولین آهنگران بودند و توسط تایتانی به نام کرونوس (Cronus)، زندانی شدند. زئوس، هنگام شورش بر علیه تایتانها، سایکلوپ ها را آزاد کرد و در عوض آنها اسلحه معروف او، صاعقه و تندر را به او هدیه دادند.

اکیدنا (Echidna)

 

هیولای مونثی که نیمی پری و نیمی مار بود و در غاری زندگی میکرد. او تنها هنگام شکار غار را ترک میکرد و هر موجودی که از آن حوالی میگذشت را میخورد. این موجود، فانی اما دارای عمری طولانی بود و توسط آرگوس کشته شد.

هکتاتون کایرس (Hecatonchires)

 

هکتاتون کایرس به معنی “صد دست” است. این موجودات با 50 سر و 100 دست قدرتمند، فرزندان گایا و اورانوس بودند. این سه موجود صد دست، از پدر خود متنفر بودند و اورانوس آنها را به رحم مادرشان باز گرداند. آنها بعدها در شورشی علیه اورانوس شرکت کردند، اما کرونوس(برادرشان) باز هم آنها را به زندان انداخت و بعد توسط زئوس آزاد شدند و به نبرد با تایتانها پرداختند. آنها میتوانستند در آن واحد چندین تخته سنگ عظیم را به سمت دشمنان خود پرتاب کنند.

غولها (Giants)

 

غولها، موجودات عظیم الجثه ای بودند که در اثر بر زمین ریختن خون اورانوس به وجود آمده بودند. آنها به زئوس و خدایان المپ نشین حمله کردند و برای رسیدن به مقر آنها، بالای کوهی رفته و با روی هم گذاشتن تجهیزات جنگی خود، راهی برای رسیدن به مقر خدایان ایجاد کردند.

 

خدایان در نهایت توانستند با کمک هرکول، قهرمان اساطیری و فرزند زئوس، غولها را شکست بدهند و آنها را در زیر آتشفشانها دفن کنند.

گورگون ها (Gorgons)

 

در اساطیر یونان، گورگون هیولایی مونث، با بدنی پوشیده از فلسهایی نفوذ ناپذیر، موهایی از مارهای زنده، دندانهایی تیز و چهره ای چنان زشت بوده اند که هر کس به آنها نگاه میکرد به سنگ تبدیل میشد. آنها سه تن بودند که دو تا از آنها جاودان بودند و سومی که مدوزا نام داشت فانی بود. یونانیان از تصویر سر این هیولا برای آراستن سپرهای خود استفاده میکردند تا دشمنان خود را وحشت زده کرده و خود را از قدرتهای شیطانی محافظت کنند.

مدوزا (Medusa)

 

مدوزا در ابتدا دوشیزه ای بسیار زیبا بوده است، اما پس از اینکه پوزئیدون، خدای دریا او را در معبد آتنا اغوا میکند، موجب خشم این الهه میشود و آتنا، او را به شکل کریه ترین موجود ممکن، یعنی یک گورگون در می آورد. از آنجایی که مدوزا در اصل انسان بوده است، فانی بوده و در نهایت توسط یکی از قهرمانان اساطیری به نام پرسیوس (Pereus) کشته میشود. پرسیوس که تحت حمایت آتنا به نبرد با مدوزا رفته بود، موفق میشود با هوشمندی سر او را از بدن جدا کند. گفته میشود که در این زمان، دو تا از موجودات افسانه ای، پگاسوس (Pegasus) و کریسائور (Chrysaor) که فرزند مدوزا و پوزئیدون بوده اند، از بدن مدوزا خارج شده اند.

تایفویوس (Typhoeus)

 

تایفویوس، اژدهایی با نفس آتشین، صد سر و خستگی ناپذیر بوده است. گایا، در اوج نا امیدی او را به دنیا آورد تا از تایتانها در مقابل المپیان محافظت کند. او تا حد زیادی موفق میشود و تعدادی از خدایان المپ را فراری داده و زئوس را به بند میکشد. هرمس به نجات زئوس میآید و زئوس هم با استفاده از تیرهای صاعقه، تایفویوس را از بین میبرد. گفته میشود که تایفویوس زیر کوه اتنا (Etna) در سیسیل دفن شده است.

سربروس (Cerberus)

 

سربروس هم یکی دیگر از فرزندان تایفویوس و اکیدنا است و سگی سه سر، با ماری به جای دم است. این هیولا نگهبان جهان مردگان بوده است. او به مردگان اجازه ورود میداده و مانع خروج آنها از جهان زیر زمین میشده است. تنها چند تن از افراد زنده موق شدند به طریقی از این سد بگذرند و به دنیای مردگان رفته و بازگردند. یکی از این افراد اورفئوس (Orpheus) بود که توانست با خواندن آواز او را خواب کند و به نجات همسرش یوریدیس (Eurydice) برود. هرکول نیز، در آخرین ماموریت خود موفق شد سربروس را از جایگاه خود خارج کند و به شاه یوریستئوس (Eurystheus) پیشکش کند.

سیرن ها (Sirens)

 

سیرن ها خواهرانی بودند که در بخشهای پر صخره دریا میزیستند. آنها آوازی بسیار زیبا و فریبنده داشتند و دریانوردان را با آوای خود گمراه کرده و به کام صخره های مرگ آور میکشیدند. گفته میشود که این چهار خواهر، فرزندان آکلوس Achelous خدای طوفان بوده اند.

اسب بالدار پگاسوس (Pegasus)

 

پگاسوس اسبی بالدار و فرزند رابطه مدوزا و پوزئیدون است. او زمانی که سر مدوزا توسط پرسیوس از تن جدا شد، به دنیا آمد و توسط بلروفون اهلی شد.

 

پگاسوس در طی ماجراهای این قهرمان، مرکب او بود و به او در از بین بردن کایمرا کمک کرد. اما زمانی که بلروفون میخواست به کمک او به المپ برسد، توسط زئوس از اسب سرنگون شد و پگاسوس به تنهایی به المپ رسید و در آنجا ماندگار شد.

کریسائور (Chrysaor)

جانوران افسانه ای یونان باستان

کریسائور، دومین فرزند مدوزا و پوزئیدون است. او هنگامی که سر مدوزا توسط پرسئوس از تنش جدا شد، به دنیا آمد. درباره این موجود اطلاع زیادی در دست نیست، تنها میدانیم که او به احتمال زیاد یک غول بوده و جنگجویی قدرتمند به شمار می آمده است و نام وی شمشیر طلایی معنا میدهد.

 

 
 
دو شنبه 10 شهريور 1393برچسب:جانوران افسانه ای یونان باستان, :: 15:19 :: نويسنده : آتش

مفهوم شيطان در طول قرنها مورد مکاشفه قرار گرفته است. در اصل در سنت مسيحيان جودو، شيطان به عنوان بخشي از آفرينش ديده شده است که در برگيرنده قانوني است که مي‌تواند در مقابل خواست خداوند مخالفت کند و با اختيار تام خود، قادر است مبارزه طلب باشد. (يادآور يکي از تفسيرهاي يهودي که مي‌گويد تنها زماني که پتانسيل توانايي تخلف از خواست خدا را داشته باشيد و با او مخالفت نکنيد موجودي بسيار خوب خواهيد بود) در خلال قرنها اين مفهوم به مخالفت صرف عليه خداوند تحريف شده است.

اين ديدگاه که هرچيزي نقطه مقابل خود را دارد و خداوند (تماماً خوب) بايد يک نيروي خداي بد (شيطاني) نيز در مقابلش باشد (بسيار از الهه‌هاي قديمي نيز اين نيروهاي بد را در خود داشته اند، به طور مثال تمدن مصر باستان نيز چنين باوري را داشته است.

با گسترش دين مسيحيت و بعد از آن اسلام، که هردو پيروان بسياري بدست آوردند و يک رستگاري اعلا را براي خود قائل هستند و به زندگي بعد از مرگ اعتقاد دارند، و در ميان آموزه‌هاي آنها شيطان وجود دارد و در همه جهان‌بيني‌هاي الهي، شيطان سعي دارد خداوند را تحليل برد و خراب کند.

با رشد رو به جلوي جامعه از دوران اصلاحات به دوران روشنفکري (قرون 17 _18) در جوامع غربي به پرسش سوالاتي راجع به شيطان کردند و اين شيطان نيز در پاسخ به تدريج بزرگ و بزرگ‌تر شد، لذا شيطان پرستي به صورت يک رسم که با رسوم ديني گذشته مخالفت دارد ظهور پيدا کرده.

به علاوه شيطان پرستي برمبناي آموزه‌هاي مخالف دين‌هاي ابراهيمي به مخالفت با خداي ابراهيمي پرداخته است. قديمي‌ترين شاهد ثبت شده راجع به اين واژه (شيطان پرستي) در کتاب "تکذيب يک کتاب" توسط توماس هاردينگ (1565) به چشم ميخورد که در آن از کليساي انگليس دفاع مي‌کند: "در خلال زماني که مارتين لوتر براي اولين بار فرقه ملحد و شيطان پرست خود را به آلمان آورد،...". در حالي که مارتين لوتر خود هرگونه ارتباطي را بين آموزه هايش و شيطان نفي کرد. شيطان در يهوديت، مسيحيت، اسلام و آياواشي کلمه شيطان در ابتدا از دين يهود آمده و در مسيحيت و اسلام تکميل يافته است. اين نگاه يهودي-مسيحي-اسلامي از شيطان مي‌تواند به موارد زير تقسيم شود:

يهود: شيطان در يهوديت، در لغت به معناي "دشمن" يا "تهمت زننده" است. و همينطور نام فرشته‌اي است که مومنين را مورد محک قرار مي‌دهد. شيطان در يهود به عنوان دشمن خدا شناخته نشده است بلکه يک خادم خدا است که وظيفه دارد ايمان بشيريت را مورد آزمايش قرار دهد.

اسلامي: کلمه شيطان در عربي "الشيطان" به معناي خطاکار، متجاوز و دشمن است. اين يک عنوان است که معمولاً به موجودي به نام ابليس صفت داده مي‌شود. ابليس يک جن بوده است که از خدا نافرماني کرده است لذا من طبع توسط خدا محکوم شده است که به عنوان منبعي براي گمراهي انس و جن باشد و ايمان آنها را براي خدا بسنجد.

مسيحيت: در بسياري از شاخه‌هاي مسيحيت، شيطان (در اصل لوسيفر) قبل از آنکه از درگاه خدا ترد شود، يک موجود روحاني يا فرشته بوده که در خدمت خداوندگار بوده است. گفته مي‌شود شيطان از درگاه خداوند به دليل غرور بيش از حد و خودپرستي ترد شده است.

همينطور گفته شده است است شيطان کسي بوده است که به انسان گفته است مي‌تواند خدا شود، و موجب معصيت اصلي انسان در درگاه خدا شده است و در نتيجه از بهشت عدن اخراج شده است. از شيطان در کتاب يوناني "ديابلوس" به عنوان روح پليد (Devil) نيز نام برده شده است که به معناي "تهمت زننده" يا "کسي که به ناحق ديگران را متهم مي‌کند". واژه Devil از فعلي به معناي "پرت کردن" يا "انتقال دادن" نشئت گرفته شده است. در حالي که لاوي ادعا کرده است که اين واژه از زبان سانسکريت "devi" مشتق شده و به معناي الهه است (گرچه اين ادعا نادرست به نظر مي‌‌آيد.

آياواشي: آکيلاتريراتو آماناي" منبع اسطوره‌شناسي آياواشي و کتاب ديني آياواشي، راجع به "کروني" که يک موجود شيطاني است سخن گفته است. اين موجود به 6 قسمت قطعه قطعه شده است و هر قسمت در جهان با نام‌هاي "راوانا" , "دوريودهانا" و ... متولد شده اند.

 

انواع و رويکردهاي شيطانپرستي

 

شيطان پرستيفلسفي

به طور غير رسمي و گسترده‌اي اين شاخه از شيطان پرستي را منتسب به آنتوان شزاندر لاوي مي‌دانند. او کسي بود که کليساي شيطان را تأسيس کرد (اولين سازماني که از لغت شيطان پرستي فلسفي استفاده نمود)، در نظر شيطان پرستان فلسفي، محور و مرکزيت عالم هستي، خود انسان است، و بزرگ‌ترين آرزو و شرط رستگاري اين نوع از شيطان پرستان برتري و ترفيع ايشان نسبت به ديگران است. شيطان پرستان فلسفي عموماً خدايي براي پرستش قائل نميدانند و به زندگي غير مادي بعد از مرگ نيز عقيده‌اي ندارند (اگرچه بايدي هم براي نبود آن ندارند) به هرحال زندگي اين گروه از شيطان پرستان عاري از روحيه مذهبي و معنويت نيز نيست.
در نظر شيطان پرستان فلسفي، هر شخص خداي خودش است. آنها با تکيه بر عقايد انساني وابسته به دنيا، مطالب مربوط به فلسفه عقلاني را خار ميشمارند و به آنها به ديد ترس از مسائل ماوراء الطبيعي مي‌‌نگرند. و تنها به وسيله آن، يک زندگي عقيم و تنها بر مبناي "جهان واقعي" را تشکيل مي‌دهند. به طور شفافي، آموزه‌هاي شيطان پرستان فلسفي قدمتي بيشتر از کليساي لاوي دارد. اگر چه اين تصوري از شيطان است، ولي با موقعيت واقعي او تقابل دارد. چرا که اين تعاليم از آموزه‌هاي يهودي-مسيحي نشئت گرفته است و شيطان را بدليل خصوصياتش پليد نگاشته است.

 

شيطان‌پرستي لاويي

اين نوع ازشيطان پرستي بر مبناي فلسفهٔ آنتوآن لاوي که در کتاب "انجيل شيطان" و ديگر آثارش آمده است تشکيل شده است. لاوي موسس کليساي شيطان (1966) بود و تحت تأثير نوشته‌هاي فردريک نيچه، آليستر کرالي، اين رند، مارک د سيد، ويندهام لويس، چارلز داروين، امبروس بيرس، مارک تواين و بسياري ديگر بوده است. "شيطان" در نظر لاوي موجودي مثبت بوده در حالي که تعاليم خداجويانه کليساها را مورد تمسخر قرار داده و به مسائل جهان مادي نيز اعتنايي نداشت.

يک شيطان پرست لاويي، خود را خداي خود ميداند، آيين مذهبي اين گروه از شيطان پرستان بيشتر شبيه به فلسفه ميجيک کراولي با ديدي جلوبرنده به سمت شيطان پرستي است. يک شيطان پرست لاويي مدعي آن است که کساني که خودشان را با شيطان پرستي هم رديف مي‌دانند نبايد به طرز فکر گروهي خواص وفادار باشند و آنها را از لحاظ اخلاقي قبول نداشته باشند. و در ازاي آن گرايشات انفرادي داشته باشند و من تبع بايد به طور دائمي يک سر و گردن بالاتر از کساني باشند که خود را از لحاظ اخلاقي، قوي مي‌دانند. و در بشر دوستي ]گمراه[ خود، بدون تامل عمل کنند.

 

شيطان پرستي ديني

گرايشات شيطان پرستي ديني اغلب مشابه گرايشات شيطان پرستي فلسفي است، گرچه معمولاً پيش نيازي براي خود قائل مي‌شوند و آن پيشنياز اينست که شيطان پرست اول بايد يک قانون ماوراء الطبيعي را که در آن يک يا چند خدا تعريف شده است که همه شيطاني هستند يا به‌وسيله شيطان شناخته مي‌شوند. شيطاني که در گروه اخير تعريف شده است مي‌تواند تنها در ذهن يک شيطان پرست تعريف شود يا از يک دين (معمولاً قبل از مسيح) اقتباس شوند.

بسته به اينکه کدام نوع شيطان پرستي مد نظر باشد، خدا (يا خدايان) مي‌توانند از انواع مختلفي از معبودها باشند، بعضي از آنها از اديان بسيار قديمي نشئت گرفته شده اند، انواع معمول شيطان پرستي از خدايانشان را از اديان قديمي مصر باستان و بسياري از الهه‌هاي باستاني بين‌النهريني و بعضا از الهه‌هاي رومي و يوناني (به عنوان مثال مارس-خداي جنگ) اقتباس کرده اند. بقيه شيطان پرستان ادعاي پرستش خداي اصلي را دارند ولي بيشتر شيطان پرستان مي‌گويند خداي معبود آنها در واقع قدمت بسيار قديمي دارد، شايد از دوران ماقبل تاريخ و شايد اولين خداياني باشد که توسط انسان مورد پرستش قرار گرفته است (گرچه چنين ادعايي غير قابل بررسي است.

مابقي گروه‌ها تعبيري سخت گيرانه تر از اينها را ميپرستند: آنهايي که سيماي فرشتهٔ سقوط کرده از انجيل مسيحي را ميپرستند، در حالي که بسياري که آن را به عنوان شر، طبق تعريف کليساي مسيحي، ميپندارند. اين گروه در مقابل آن را به عنوان محق و کسي که در مقابل خدا شورش کرده است قبول دارند. تمام اين اديان با هم وبا شيطان پرستان فلسفي مشترک هستند چرا که خود شخص را در اولويت اول قرار داده اند. اين نظريه نيز معمولاً توسط کساني که خدا را به ديد شيطاني مينگرند (کساني که ديده شده است اشخاص را به آزادي انديشه تشويق مي‌کنند و تلاش مي‌کنند خود را به‌وسيله فلسفه‌هايي چون ميجيک و فلسفه‌هاي مشابه "تمايل به قدرت" نيچه بالا بکشند) حمايت شده است. يک پند رايج شيطاني به اين معلول اينست که: "هر خداي ارزشمندي بهتر است به جاي يک برده پست و بخاک افتاده، يک شريک در قدرت خود داشته باشد.

يک مثال از اين مطلب، شيطان ابراهيمي است، مانند ابليسي که در کتاب تورات آمده است و بشريت را به چيدن ميوه درخت شناخت خوب از بد تشويق مي‌کند:" تو مطمئنا نميميري: چرا که خدا در همان روزي که اين کار را کني از آن خبر خواهد داشت، سپس چشمانت باز خواهد شد و شماها مانند خدا خواهيد شد و خوب را از شر تشخيص خواهيد داد". با اين استفاده از اين مفهوم، شيطان پرستان خود را بهتر از هر خداي ديگري، داراي قدرت تشخيص خوب از بد ميپندارند. از آنجا که اين گروه از شيطان پرستان خود را بسيار قديمي و قديمي تر از بقيه مي‌دانند، نام "شيطان پرستان سنتي" را بر خود گذاشته‌اند و به شيطان پرستان فلسفي، "شيطان پرستان معاصر" مي‌‌گويند.

شرپرستان
اين فرقه از شيطان پرستان، به دوران تفتيش عقايد مذهبي از طرف کليسا مربوط مي‌شوند. اين نوع شيطان پرستان معمولاً متهم هستند که به اعمالي از قبيل "خوردن نوزادان"، "کشتن گوسفندان"، "قرباني کردن دختران باکره" و "نفرت از مسيحيان" هستند. اين طرز فکر در کتاب "ماليوس ماليفيکاروم" دسته بندي شده است.]کتابي که در دوران تفتيش عقايد توسط کليسا (1490) تاليف شد و در واقع هرگز به طور رسمي مورد استفاده قرار نگرفت، کتاب حاوي مطالب خرافي از جن گيري و جادوگري و مطالبي از اين دست است. ترجمه لغوي نام کتاب پتک جادوگران است.

فلسفه شيطاني

شيطان در ۹ جمله شيطاني منسب به لاوي خلاصه مي‌شود:

1. شيطان مي‌گويد دست و دلبازي کردن بجاي خساست.

2. شيطان مي‌گويد زندگي حياتي بجاي نقشه خيالي و موهومي روحاني .

3. شيطان مي‌گويد دانش معصوم بجاي فريب دادن رياکارانه خود.

4. شيطان مي‌گويد محبت کردن به کساني که لياقت آن را دارند بجاي عشق ورزيدن به نمک نشناسان.
5. شيطان مي‌گويد انتقام و خونخواهي کردن بجاي برگرداندن صورت ]اشاره به تعاليم مسيحيت که مي‌گويد هرگاه برادي به تو سيلي زد، آن طرف صورتت را جلو بياور تا ضربه‌اي به طرف ديگر بزند.

6. شيطان مي‌گويد مسئوليت پذيري در مقابل مسئوليت پذيران بجاي نگران بودن خون آشام‌هاي غير مادي.

7. شيطان مي‌گويد انسان مانند ديگر حيوانات است، گاهي بهتر ولي اغلب بدتر از آنهايي است که روي چهار پا راه ميروند، بدليل آنکه انسان داراي خداي روحاني و پيشرفت‌هاي روشنفکرانه، او را پست‌ترين حيوانات ساخته است.

8. شيطان تمام آن چيزهايي که گناه شناخته مي‌شوند را ارائه مي‌دهد، چون که تمام آنها به يک لذت و خوشنودي فيزيکي، رواني يا احساسي منجر مي‌شوند.

9. شيطان بهترين دوست کليساست چرا که در ميان تمام اين سالها وجود شيطان دليل ماندگاري کليساها است. و در مقايسه با اين جملات، لاوي ۹ گناه شيطاني را نيز نام برده است: حماقت، ادعا و تظار، نفس گرايي (انتظار بازپس گرفتن از ديگران، آنچه به آنها داده ايد)، خود را فريب دادن، پيروي از رسوم و عقايد ديگران، روشن بيني ناکافي، فراموش کردن ارتدکسي گذشته (به طور مثال، قبول کردن چيزي قديمي در بسته بندي جديد، به عنوان نو)، غرور و افتخار بي حاصل (مانند غروري که هدف شخصي را از درون مي‌‌پوساند) و کمبود محسنات !

يادداشت:

Solipsism مي‌تواند به يک طرز فکر معرفت‌شناسي منسب به ديسکارت نيز گفته شود، که در آن به افراد پيشنهاد مي‌شود که تنها کسي هستند که مي‌توانند وجود چيزي را تجربه کنند و هرچه ديگران مي‌گويند تنها خيال و وهمي از تصورات خودشان است.

دو شنبه 10 شهريور 1393برچسب:فرقه هاي شيطان پرستي, :: 15:17 :: نويسنده : آتش

 

 

 

آليس بيلي (Alice Bailey) و بسياري از نويسندگان فلسفه تبتي اطلاعاتي خاص رادر مورد سمبل آنتا کارنا دارند که مي توانيد آنها را درچندين کتاب وابسته به ریکی بيابيد. آنها آنتا کارنا را بعنوان سیستمی از آناتومي روحي معرفی کرده اند که ارتباط بين مغز فيزيکي و خود برتر مي باشند. واگرما بخواهيم از لحاظ معنوي حرکتی کنيم اين ارتباط بايد شفا يابد. سمبل آنتا کارنا برای بيان اين ارتباط و فعال نمودن آن در هر زمان که وجود دارد در اين کتابچه راهنما شرح داده شده است. علم ( Radionics) نشان داده که خطوطي که روي کاغذ کشيده مي شود اثر رواني روي فضاي اطراف دارد و برروي هاله انسان و چاکراها به روش هاي متغاوتی، بسته به شکلي که ايجاد مي شود، اثر مي گذارد. اين از زمان باستان به عنوان روش مراقبه يانترا، که در آن تصويرهاي قابل مشاهده براي پاکسازي و رشد آگاهي بکار مي رود، معتبر بوده است. آنتا کارنا يک سمبلویژه قديمي شفا و مراقبه میباشدکه در تبت و درچين هزاران سال است که بکار برده میشود. این يک سمبلقدرتمند است و وقتي با آن مراقبه میکنید،به سادگي اثر مثبتي روي همه چاکراها و هاله شما مي گذارد. وقتي مشغول شفادهی هستید، کار انرژي شفا را متمرکز تر و عميقتر مینماید. وقتي با اين سمبل که بر روي جسمتان و يا نزديکي شما قرار گرفته است مراقبه مي کنيد، ناخودآگاه، پديده اي را ايجاد مي کنيد که تاتوئيست ها آنرا مدار عالم صغیر نامیده اند که در آن انرژي هاي روحي وارد چاکرايساهاسرارا شده و به سمت پاها رفته و بعدازآن از پشت بدن تا سر بالا آمده و مجددا از جلوي بدن به سمت پا بر مي گرددو موجب ثبات شخص روي زمين شده و يک جريان دائمي از انرژي در چاکراها ايجاد مي نمايد. همچنين انرژي های متمرکزشده منفي که در اشيائي مانند جواهرات و يا کريستالها جمع مي شود، با گذاشتن آنها بين دو سمبل بسادگي خنثي گردیده وتبدیل میشود.درضمن اثر تمام روش هاي شفا مانند ريکي، هيپنوتيزم کايروپرکتيک ( chiropractic) و بازگشت به زندگي گذشته را به شدت افزايش می دهد. اين اثرات و نتايج مثبت آن توسط کساني که از اين سمبل استفاده مي کنند و گزارشات روشن بيناني که تغييرات هاله و چاکراها را مي بينند موردتاییدقرارگرفته است. اين سمبل چند بعدي است. از يک سو بنظر مي رسد که دو بعدي است و از سه عدد (7) در يک سطح صاف درست شده است اين سه (7) چاکرا، هفت رنگ، و هفت نت موسيقي را مبین هستند. اين سه (7) در کتاب الهامات بعنوان هفت شمع، هفت ترمپت و هفت خوک آبي آورده شده است. وبازهم اين سمبل يک مکعب سه بعدي به نظر مي رسد که انرژي آن از دو بعدي که به نظرمیرسد به طرف بالا حرکت کرده و ازسمتی که ديده نمي شود به بعد برتر يعني بعد خود برتر امتداد پیدامیکند. استفاده از اين سمبل، به عنوان يک روش تمرکزی قديمي در تبت به چندتن از اساتيد ريکي که به آن پي برده اند، بر مي گردد. چندتن محدوداز اساتيد مدیتیشن تبتي که از اين سمبل آگاهي داشتند دوست نداشتند آنراگسترش داده وآنرا براي خودشان نگه داشتند تا ارزش افزوده اي که براي کارشان بوجود مي آمد به موقعيت آنها افزوده نمایدد.به همین دليل استفاده از آن بصورت خیلی گسترده شناخته شده نبوده است. تمرين مدیتیشن های تبتي که در آن ازنماد آنتاکارانا استفاده مي شود، در يک اتاق با شمعهاي روشن انجام میگرفته است. در وسط اتاق يک ظرف بزرگ ازجنس سفال وتخم مرغي شکل که نماد تخم مرغ کيهاني کائنات است قرار گرفته بود. دراین ظرف مقداري آب و در وسط آن يک چهار پايه قرار میدادند. در روي چهار پايه سمبل آنتاکارنا از جنس نقره کار گذاشته بودند. ویک ديوار با مس صيقل خورده که مانند آينه عمل مي کرد نیزپوشيده شده بود. در ديوار روبرويي پرده هايي با نمادهای ريکي روي آن قرارداده شده بود. يک استادمدیتیشن لاماي تبتي روي چهار پايه نشسته و به تصوير سمبل هاي ريکي که در آينه منعکس شده متمرکزمی شد. اين مراقبه تانترا وحدت را در مغز این استاد ايجاد کرده و آگاهي را با انرژي هاي برترنماد ريکي پيوند میداد. نماد آنتاکارناي قرارداده شده روی چهار پايه، انرژي هاي ايجاد شده را متمرکز نموده و موجب مي شد که در همه چاکرا ها بطور مساوي جريان يافته و با زمين ارتباط برقرارکنند. بدیهی است که اساتیدمراقبه در تبت سرمنشاء اوليه این نماد نيستند و هيچ مدرکی هم براي مشخص بودن منشاء آن یافت نشده است. ميشل گريفت که يک شفاگر با استعداد و روشن بين است، توانست با سمبل همسو شده و بر اساس دريافت هاي روشن بينانه او بود که تاريخچه روحي این نمادحدس زده شد است، براساس بیان ميشل سمبل اولين بار در زمان لمورين ها درزمانی حدود بيش از 100000 سال به مردم کره زمين داده شده است. اين همان زماني است که ريکي براي اولين بار توسط روح مقدس به زمينکره زمین به ارمغان آورده شده است. آنتاکارانا بر اساس نظر اساتيد ی که در حال مشاهده ه تکامل کهکشان راه شيري بودند خلق شدخ است. آنها ديدند که انسانها درشرایط نامناسبی هستند و نياز به برقراري دوباره ارتباط با ضمير برتر خود را میدارند. آنها این نماد را خلق کردند . حالا هر کسي که ازآن استفاده میکند ،يک ارتباط قوي بين مغز فيزيکي و ضمير ناخودآگاهش خواهد داشت

این شماره واتس اپ و تلگرام هست :. 09389958943

 

دو شنبه 10 شهريور 1393برچسب:سمبل آنتاکارنا, :: 15:14 :: نويسنده : آتش

 

 

 

 

 

دو شنبه 10 شهريور 1393برچسب:نقشه آل بویه, :: 15:12 :: نويسنده : آتش

 

 

 

 

دو شنبه 10 شهريور 1393برچسب:نقشه اشکانی, :: 15:8 :: نويسنده : آتش
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
موضوعات
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان magick و آدرس alirezam921.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 74
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 77
بازدید ماه : 302
بازدید کل : 89763
تعداد مطالب : 87
تعداد نظرات : 50
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


1